دیدن تن افتاده برای من تجربهای بود شبیه دیدن تصویری در آینهای پر از سایه و نور. نمایشی که خیلی صادق و بیپرده حرف میزند؛ نه شلوغکاری زیاد دارد، نه شعارهای الکی، فقط آدمهایی تنها که با نگاه و سکوت و فریادهایشان از هزار دیالوگ بلندتر حرف میزنند.
بازیها خیلی طبیعی و ملموس بودند؛ حسام افسری، تینا تیماجچی و اروین گالستیان انگار نقش را زندگی میکردند نه اجرا. یکی از نمایش هایی که به وضوح با درد دلقک، درد کشیدم...نور و طراحی صحنه هم درست در همان مرزی بود که باید، ساده و پرمعنا.
برای من «تن افتاده» مثل فریادی بود از دلِ همهی ما که مورد ظلم قرار گرفتیم، دربارهی تنهاییهایی که پنهانشان میکنیم. از آن اجراهاست که وقتی تمام میشود، هنوز ردش روی دلت مانده.مکث و حتی هر نفس روی صحنه حسابشده بود. اینکه در اوج سادگی، روایت آنقدر روان و بیدرز جلو میرفت، برای من نشانهی کارگردانی پخته و دقیق بود. میشد فهمید که پشت هر لحظه از نمایش فکر و دقت زیادی خوابیده. ممنونم بابت تمام لحظه هایی که برایمان ساختید و یادگاری ساده ی آخر نمایش.