روزی یک شخص از خودراضی در غیاب فرانسوا ولتر نویسنده شهیر فرانسوی به دیدنش رفته بود. برخلاف انتظار دید که وضع اتاق ولتر بسیار آشفته و درهم است و گرد و خاک زیادی روی میز کارش نشسته است. از شدت عصبانیت با انگشت خود روی میز خاک گرفته نوشت:
" خر " و رفت...
فردای آن روز تصادفی ولتر را در خیابان دید و گفت: دیروز خدمت رسیدم، تشریف نداشتید. ولتر هم نیم نگاهی به او انداخت و گفت: بله، کارت ویزیت شما را روی میز کارم مشاهده کردم!