درباره نمایش شب دوازدهم...
همه ما از سختی ها و پیچیدگی های کار کردن روی متن های ویلیام شکسپیر آگاهیم. هر چند تمام متن های این نویسنده در یک سطح نیستند اما به هر حال حتماً دلیل قانع کننده ای وجود دارد که قرن هاست متون نمایشی او مرجع بسیاری از نویسندگان و کارگردان هاست. شب دوازدهم از آن دست متن هاست که می توان از زوایای مختلفی به آن نگاه کرد. نقطه قوت اجرایی که من افتخار تماشای آن را داشتم، انرژی بسیار بالا و هماهنگی تمامی بازیگران در حفظ ریتم نمایش بود. کاری که به واقع حرکت بر روی لبه تیغ است. به وضوح بازیگران تلاشی برای خنداندن مخاطب نمی کنند و اجرای درست و به اندازه ی موقعیت ها خود به خود لحظات شادی را برای تماشاگر فراهم می آورد. بازی بازیگران یکدست و نشان از تجربه خوب و مفید آنها روی صحنه است. طراحی نور و دکور در مینیمال ترین حالت ممکن اما در خدمت اثر است و جای خوشحالی دارد که از شلوغ کاری های رایج در این نوع متن ها پرهیز شده. طراحی لباس نیز باور پذیر و متناسب فضاست. هر چند می توان درک کرد که چرا نوازنده موسیقی را ( که با چیره دستی و مهارت مثال زدنی و یک تنه !!! در خدمت فضاسازی موسیقیایی نمایش بود ) باید روی صحنه ببینیم، اما برای من و به شخصه جذاب تر می بود اگر حضور او در هنگام اجرا احساس نمی شد. و نکته دوم اینکه گاهی خواندن قطعات بعضی از بازیگران از منظر خوانندگی دارای کمی ایراد بود.
در مجموع شاهد اجرای لذت بخشی بودم. اجرایی که بعد از حدود بیش از دو ماه اجرای مداوم، اثری از خستگی در گروه اجرائی دیده نمی شد...