“بودن یا نبودن مسئله این است!" این مهم ترین جمله و درگیری ذهنی شکسپیر است که در آثار او به خصوص هملت تجلی می یابد در واقع باید گفت مهمترین ترس اگزیستانسیال بشر ترس از مرگ و تلاش برای بودن است آنچه در ژرف ساخت نمایش هملت پشتکوهی به خوبی نشان داده می شود همان ترس از مرگ و تلاش برای بقا است این نمایش خانوادهای پرجمعیت که در اگزیسنانس خود درگیر هستند را نشان می دهداین اثر در سال های جنگ ایران و عراق می گذرد. زمانی که برای بسیاری از ما ملموس است و به نیکی تلاش برای بقا را به یاد می آوریم از جنگ تحریم بیماری فقر و این ترس از مرگ و تلاش برای بقا مهم ترین ترس اگزیستانس بشر است. و شاید این وجه اجتماعی و نگاه کلان نگر به مسئله مرگ باشد
اما این تمام قصه نیست هملت پشتکوهی به تمام وجوه مرگ می پردازد و آن را از منظر شخصی نیز بررسی میکند. مرگ فرزند در شکم مادرش و مادری که دیگر هرگز فرزندی نخواهد آورد، قتل همسایه برای طلا، مرگ داماد خانواده به دست دختر خانواده که تنها فرزند تحصیل کرده و نماینده قشر روشنفکر جامعه است، بیماری و کمای نوه خانواده که در واقع تلاقی مرگ و زندگی است قصه نمود می یابد.
از دیگر مفاهیم اگزیستانسیال می توان مفهوم مسئولیت پذیری در این نمایش اشاره نمود و این در ازدواج دوم پدر نمود می یابد پنداری پدر خواهد از مسئولیتهای خانواده شانه خالی کند حال آنکه دو پسر جوان عذب در خانه دارد و به جای آنکه مسیولیت پدری و همسری را به جای آورد با زن جوان یزدی ازدواج کرده و او را هم در همین خانه آورده است و مشکلی به مشکلات این خانواده افزوده است و این در حالی است که دخترشان را بخاطر ثروت به خانواده دیگری شوهر دادهاند به این امید که بخشی از این ثروت سمت این خانه سرازیر شده و مشکلات آنها را تا حدی مرتفع سازد و دختر که از زندگی خفت بار به ستوه آمده دست به قتل همسر خویش زده است در واقع این واکنش برای شانه خالی کردن از پذیرش انتخاب اشتباه در بدترین وجه خود با پاک کردن صورت مسئله یعنی قتل همسر صورت می گیرد و البته آنچه
... دیدن ادامه ››
در انتهای داستان رخ میدهد و پدر در نهایت تمام طلاها را در کیفی گذاشته و سعی می کند تا بی سر و صدا بگریزد در واقع تلاش اوست تا از مسئولیت های خود به عنوان پدر و همسر شانه خالی کند و این فرار در واقع نوعی انکار است که از ترس های بنیادین بشر درباره مسئولیت پذیری سرچشمه می گیرد.
مفاهیم فولکلور و عامیانه در این اثر نیز به خوبی دیده می شود آزمایش ور که به عنوان فرهنگی در جنوب کشور همچنان پابرجاست در این اثر نیز به چشم می خورد درست زمانی که مادر خانه با روغن داغ وارد صحنه شده و از فرزندش می خواهد تا دستش را در روغن بگذارد و بر این باور است که اگر او بی گناه باشد آنگونه که آتش بر ابراهیم گلستان شد بر فرزندش هم بی اثر گشته و روغن داغ دستانش را نخواهند سوزاند. ریشه در همین نگاه و باور عامیانه مادر قصه دارد. مادری که درباره باورهای او به طلسم و جادو پیش از این در جریان نمایش اشاره هایی شده است. این خانواده در واقع نمودرا یک جامعه است که قشر عامی و تحصیلکرده مذهبی و لامذهب در کنار یک دیگر هستند تعامل و تقابل دارند و رنج های بشری در برشی کوچک و در نگاه یک خانواده به تصویر کشیده میشود در انتهای قصه همه چیز عادی میشود چرا که در بیرون از نگاه همه ما همه چیز عادی است زندگی جریان دارد اگرچه هر آدمی دنیایی از تجربه های رنج و شادی است گمانم هملت پشت کوهی بودن را بر نبودن برتری داده است و بر این باور است که آدمی با تمام رنج ها دشواری ها شادی ها خوشی ها بودن را برنبودن بر میگزند.
فریال آذری اردیبهشت ماه 1401 خورشیدی