در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | فریال آذری درباره نمایش تاسیان: نمایش «تاسیان» در ظاهر یک درام خانوادگی درباره پنج شخصیت در سال‌تحویل
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:42:29
فریال آذری (ferialazari61)
درباره نمایش تاسیان i
نمایش «تاسیان» در ظاهر یک درام خانوادگی درباره پنج شخصیت در سال‌تحویل ۱۳۹۹ است اما در بطن خود بیماری‌ای جمعی را روایت می‌کند نوعی دل‌تنگی برای گفت‌وگو برای حضور دیگری این نمایش به‌جای جشن گرفتن آغاز دوباره ،زمان‌بر ایستایی و بن‌بست عاطفی تأکید می‌کند که نمادی از وضعیت روحی یک خانواده در آستانه یک دگردیسی تاریخی سال ۱۳۹۹ آغاز همه‌گیری جهانی است. واژه تاسیان در فرهنگ شفاهی شمال ایران به معنای دل‌تنگی و غم فزاینده ناشی از غیبت کسی ست؛ این کلمه بار معنایی سنگینی دارد که فراتر از دل‌تنگی ساده است؛ یک فقدان وجودی است که محیط را آلوده می.کند و این همان کیفیتی ست که تمام سلول‌های نمایش را در برگرفته است خانواده‌ای در رکود عاطفی گرفتار است ،خانه محفظه‌ای است که صداها در آن محبوس شده.آند سکوت حکم‌فرماست هرکس در خود چپ کرده و فاصله‌ای نامرئی و نفوذناپذیر میان اعضا کشیده شده است جز پژواک‌های مبهم و واژه‌های ناتمام چیزی میانشان نیست. جمله تکراری و کلیدی آدم در مورد چیزی که فکر می‌کند حرف نمی‌زند تبدیل می‌شود به قانون نانوشته خانه فرمانی ضمنی برای ممنوعیت بیان حقیقت درونی این امر به فروپاشی تدریجی زبان منجر می‌شود؛ زبانی که ابزار پیوند ،است با خودسانسوری و پنهان‌کاری تهی می‌شود و درنتیجه مفهوم واقعی خانواده از درون پوسته خالی می.کند آنچه باقی‌مانده سازه‌ای از عادت‌های مشترک ،است نه پیوند عاطفی تحویل سال که نمادین‌ترین صحنه احیای ،زمان نو شدن و امید به آینده است در این درام نقشی معکوس پیدا می‌کند در «تاسیان» زمان دیگر زنده نمی‌شود این آیین ایرانی صرفاً خطی افقی برگذشته متوقف‌شده می‌کشد دختر گریه می‌کند اما این گریه از سر شادی نیست؛ پدر توانایی شرکت در آیین را ازدست‌داده است. مادر در حافظه‌ای مبهم و دور شناور ،است درگیر خاطراتی که توانایی تبدیل‌شدن به گفتمان را ندارند و وحید فریاد میزند گاو نرش شیر می‌دهد؛ این ،فریاد اوج سرخوردگی، عجز و شکست مردانگی ناکارآمد را در خود دارد. این بیان بی‌پایان همه زخم‌های مردانگی زخمی را یک‌باره بیرون می‌ریزد؛ مردی که قرار است قدرت تولید و حیات ،باشد اما فقط می‌تواند فریاد پوچی سر دهد این نمایش نه دربارهٔ اطلاع از آمدن سال نو بلکه درباره ناتوانی از گذشتن ناتوانی از رهایی و ناتوانی در تکرار چرخه حیات است. در پس هر کنش ظاهراً روزمره در «تاسیان» سایه کهن‌الگوهای اساطیری نفس می‌کشد. این خانواده، تجسدی کوچک از یک میتولوژی فرسوده و در حال زوال است که الگوهای روابط انسانی هزاران ساله را در خود منعکس می‌کند دختر – کاساندرا (Cassandra) است که در جهانی مردانه و کر ناشنوا زندگی می.کند او ناطقِ بی ... دیدن ادامه ›› شنونده است؛ کسی که حقیقت را می‌داند اما ابزاری برای انتقال آن ندارد وسواس او در مسواک زدن بی‌وقفه تلاشی است برای پاکیزگی بیرونی در برابر آلودگی درونی خانه او می‌خواهد خانه‌ای جدا بگیرد استقلال فردی را فریاد میزند و تلاش می‌کند صدای خود را از سلطۀ پدرانه رها سازد. او حامل آگاهی سنگین است - آگاهی از فروپاشی و دروغی که همه بر آن بناشده‌اند - اما این آگاهی در چارچوب روابط فعلی نه‌تنها بی‌اثر بلکه مخرب است. او مانند کاساندرا شاهزاده تروآ نفرین‌شده است که حقیقت را ببیند و بگوید، اما توسط هیچ‌کس باور نشود تراژدی او در این است که هر چه بیشتر بداند و شفاف‌تر بگوید بیشتر به حاشیه رانده‌شده و انزوای او عمیق‌تر می‌شود تلاش او برای رهایی نشان‌دهنده کشمکش نسل جدید با میراث ناکارآمد گذشته است.
پدر – کرونوس (Cronus) نقطه محوری پدر درگذشته‌ای مطلقاً تثبیت‌شده زندگی می‌کند؛ لحظۀ چپ کردن مینی‌بوس . زندگی اوست. این حادثه نقطه نابودی وجه مردانه مسلط و کارآمد او بود. ازآن‌پس، او فقط سایه‌ای از اقتدار کهن را حفظ کرده است اقتداری که دیگر قادر به عمل نیست. مانند کرونوس که برای حفظ قدرت فرزندان خود را می‌بلعید او نیز تلاش می‌کند کنترل را با بلعیدن امکان رشد و گفت‌وگو در فرزندان حفظ کند این بلعیدن از طریق سکوت تحمیلی، قهر و یادگارهای فرسوده‌ای صورت می‌گیرد که فضای خانه را سنگین کرده‌اند. تاسیان در وجود او نمایش پیر شدن زمان و فرسایش قدرتی است که دیگر کارکردی ندارد و تنها سایه‌ای از خود برجای گذاشته است.
مادر- شاهد تراژدی / پرسفونه (Persephone) مادر، زن فرسوده‌ای است که در مرز میان واقعیت و وهم شناور است. دیالوگ او به پدر موقعی که مینی‌بوس چپ کرد من شاگرد راننده بودم یادته؟ نه‌فقط یک یادآوری شخصی، بلکه شهادت زنی است که در حادثه حضورداشته اما همیشه در موقعیت درجه دوم قرارگرفته است. او همیشه در مرز میان سواری دادن و ،راندن میان منفعل بودن و تلاش برای نجات ایستاده است. او تجسد پرسفونه است که بخشی از سال را در جهان زیرین فضای خفقان‌آور خانه و خاطرات تلخ و بخشی را در سطح زمین تلاش‌های روزمره برای حفظ ظاهر زندگی عادی می‌گذراند.
حافظه‌اش تکه‌تکه و بی‌ایمان است زیرا جهان پیرامون ساختار پدرسالارانه و خاموش خانه به او نقشی بیش از شاهد تراژدی نداده .است او ناظر ،است اما توانایی تغییر را ندارد
وحید – قابیل (Cain) است او حامل گناه بی‌نام و سرخوردگی مردانه است. او خشمگین، گناه‌کار و مملو از انرژی‌ای است که راه خروج سالم پیدا نکرده است مانند قابیل که نتوانست قربانی مقبول پیش کشد و به‌جای آن به برادرکشی روی آورد وحید نیز اجرای عمل درست و سازنده را بلد نیست. او فاقد زبان بیان صحیح است؛ تنها راه برون‌ریزی او خشونت کلامی و فریاد است «گاو نرش شیر می‌دهد» وحید محصول فرهنگی ست که در آن مردان برای کسب سهم خود از جهان تنها ابزارشان خشونت پرخاشگری و اثباتِ قدرت شکست‌خورده است. او قربانی نظام عاطفی معیوب خانه است.
سعید – یوسف (Joseph) است. او غایب اصلی است اما محور میل و آرزوی تمام اعضا به‌خصوص دختر به شمار می‌رود. بازگشت او درست در لحظه نمادین تحویل سال پتانسیل رهایی را در خود دارد بازگشت یوسف از چاه بازگشت فردی که با رنج به جایگاه بهتری رسیده است. اما این رهایی، در این خانه، دروغین است. خانه‌ای که ساختار گفت‌وگویی‌اش ازهم‌پاشیده، نمی‌تواند توسط حضور فیزیکی یک فرد احیا شود گریه دختر در پایان نه از شوق بازگشت امید بلکه از آگاهی است آگاهی به اینکه حتی رهایی نمادین هم دیگر شفابخش نیست، زیرا زخم‌ها عمیق‌تر از آن‌اند که با یک دیدار سطحی التیام یابند.
«تاسیان» زبان را نه صرفاً یک ابزار ارتباطی بلکه مرکز بحرانی وجودی نمایش قرار می‌دهد. خانه‌ای که اعضایش به دلایل ریشه‌دار از گفت‌وگو سرباز می‌زنند به‌مرورزمان زبان بدن آن‌ها را نیز مسدود می‌کند، یا به حرکات تکراری و بی‌معنا تبدیل می‌کند.
*مسدود شدن بدن * :پدر در حرکاتش ،کند سنگین و متمایل به توقف است؛ نشان‌دهنده سکون روانی و جسمانی مادر در تکرار بی‌پایان حرکات خانه‌داری پوسیده و کلیشه‌ای گم می‌شود؛ او در حال اجرای یک روتین است نه زندگی کردن دختر او تنها کسی است که بدنش هنوز می‌خواهد حرف بزند و باانرژی ای بیمارگونه تلاش می‌کند تا از طریق کنش‌های فیزیکی ارتباط برقرار :کند با شستن مداوم دندان‌ها با پرخاش‌های لحظه‌ای و با اصرار بر حرکت قصد گرفتن خانه جداگانه در جهان فروبسته ،نمایش بدن جایگزین کلام می‌شود؛ اما این جایگزینی، صرفاً انتقال آلام از سطح زبانی به سطح جسمانی است هر کنش شست‌وشو مسواک زدن درواقع تلاشی ناخودآگاه برای تطهیر از گناه خاموشی و حقیقتِ بیان‌نشده است؛ تلاشی برای پاک کردن آلودگی عدم ارتباط. سطح استعاری زبان در سطح استعاری زبان در «تاسیان» همان خانه است مکانی که دیگر فضایی برای سکونت و گفت‌وگوی سازنده در آن وجود ندارد خانه تبدیل به یک زندان روانی شده است. هر بار که تلاشی برای برقراری ارتباط صورت می‌گیرد مثلاً تلاش دختر برای توضیح آینده‌اش با دیواری از سوءتفاهم بی‌تفاوتی یا پرخاش بازمی‌گردد. این خاموشی نه نتیجه یک خشم ،ناگهانی بلکه محصول فقدان اعتماد بنیادین است؛ اعتمادی که در طول سال‌ها فرسوده شده و جای خود را به ترس از آسیب‌پذیری داده است. «تاسیان» در این سطح، نوعی زوال تمدنی خرد خانگی را بازتاب می‌دهد؛ جایی که ابزارهای ارتباطی در دسترس‌اند اما کاربردشان از بین رفته است.
تراژدی‌ها بما می‌گویند که سقوط و ویرانی تنها در میدان نبرد یا مقابل قدرت‌های خدایان اتفاق نمی‌افتند گاهی در اتاق نشیمن و لحظه تحویل سال نو رخ می‌دهد. در «تاسیان»، میدان نبرد همان خانه است این تراژدی ،معاصر بازتولیدی از ساختارهای اساطیری در فضای محدود زندگی روزمره است.
امیر مسعود و محمد فروزنده این را خواندند
فریال آذری (ferialazari61)
پدر در این نمایش در نقش خدای پیر افتاده و کنترل‌گر اما بی‌قدرت ظاهر می‌شود. او نظم کهنه را نمایندگی می‌کند که دیگر توانایی حمایت ندارد  مادر در مقام شاهد خاموش که شاهد مرگ تدریجی ارتباطات بوده و همچنان بر بقای ساختار بیرونی اصرار می‌ورزد. و دختر در جایگاه کاساندرا - ناطق بی شنونده که حقیقت آینده را می‌بیند اما کسی صدای او را نمی‌شنود.
سکوت و تنها سکوت است که نسل‌ها را می‌بلعد و شکاف میان گذشته (پدر) و آینده (دختر) را غیرقابل‌عبور می‌سازد از این منظر نمایش تصویر کوچکی از جامعه ایرانی معاصر است؛ نسلی که می‌داند چه می‌خواهد چه باید بشود و از چه چیزهایی رنج می‌برد اما فاقد ،زبان ساختار یا اراده لازم برای بیان و تغییر آن است هر شخصیت در خانه‌ای زندانی‌شده که دیوارها و قوانینش را خود (یا) نسل‌های قبلی بناکرده‌اند. تاسیان به‌عنوان پل ارتباطی ،تاسیان به‌عنوان مفهوم ،مرکزی همان نقطه تماس اسطوره ساختارهای کهن (روانی و روان‌شناسی بیماری‌های عاطفی معاصر .است این مفهوم به‌وضوح غم ناپدید شدن «ارتباط و فقدان همدلی درونی را نشان می‌دهد تاسیان در این معنا دل‌تنگی برای انسان دیگر است؛ دل‌تنگی برای آن دیگری که قرار بود با او یکپارچه ... دیدن ادامه ›› باشیم و اکنون بدل به بیگانه شده‌ایم.
در پایان ،نمایش ساختار فیزیکی خانه همان است که بود سال‌تحویل شده و سایه زمان‌بر خانه افتاده است امانگاه تماشاگر نسبت به آن فضا و روابط درونش تغییر کرده است «تاسیان» نمی‌خواهد دردی را درمان کند؛ هدف آن، دراماتیزه کردن بیماری نیست بلکه وادار کردن مخاطب به رسمیت شناختن عمق درد و فقدان است. دختر در نقش کاساندرا با اشکِ نمادین تحویل سال آخرین اتصال عاطفی را زنده می‌کند. این اشک‌ها یادآوری تلخی است که حتی در جهانی فارغ از گوش و زبان مشترک، صدا (حتی صدای شکسته شده هنوز معنا دارد و تنها نشانه باقیمانده از یک زندگی زیسته است. تاسیان نام حال :ماست دل‌تنگی برای ،گفتن شنیدن و یادِ دیگری که در میان ماست اما حضور ندارد. نمایش با زبان ،سکوت آینه‌ای روبه‌رویمان می‌گیرد تا ببینیم چگونه طی سال‌ها برای بقا در برابر رنج به فناپذیری گوش‌هایمان توانایی شنیدن دیگری تن داده‌ایم. پس از تاسیان هیچ‌چیز به‌سادگی حل نمی‌شود؛ خانواده به زندگی‌اش ادامه می‌دهد، اما اکنون تماشاگر از مکانیسم‌های زوال آن آگاه است. شاید بتوان به آهستگی و با شناخت این بیماری از دل خاموشی ،ناخواسته دوباره واژه‌ای تازه و صادقانه ساخت و این چرخه دل‌تنگی را گسست. نمایش تاسیان با تکیه‌بر زبان مردمان خطه گیلان بیشتر بر گیلکی استوار است و در تالار مولوی بر روی صحنه است.
۳ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید