نمایشی ست که ظاهرا مدعی انتقال پیام اخلاقی است، اما مسیر رسیدن به آن را از جادهای میگذراند که خود نیازمند توجیه اخلاقی است!
در این روایت، «هوس» نه خطا شمرده میشود و نه مسئولیت؛ تنها چیزی که موقتاً جابهجا میشود نقشهاست. وفاداری، ازدواج و کرامت انسانی به ابزارهای داستانی تقلیل مییابند تا در پایان، با یک بازگشت نمایشی، همهچیز تطهیر شود.
مسئله این نیست که شخصیتها لغزش دارند؛ مسئله آن است که لغزش، طراحی میشود، برنامهریزی میشود و حتی به دیگران سپرده میشود، بیآنکه وجدان روایت لحظهای مکث کند.
وقتی خیانت «تدبیر» نام میگیرد و اغوا «راهحل»، دیگر جمعبندی پایانی نمیتواند بار اخلاق را به دوش بکشد.
فرهنگی که قرنها با خرد، غیرت و مسئولیت فردی زیسته، نیازی به اینگونه دور زدن مفاهیم ندارد.
اخلاق، نتیجهی حسابگری هوس نیست؛ و انحطاط را نمیتوان با پایانبندی خوش، تطهیر کرد.
اهل خرد خود قضاوت خواهد کرد.