خسته ام،خسته از تکرار بی پایان
خسته از امید واهی در فراسوی تباهی های ظلمانی
خسته از صبر و درست میشه
خسته ام،خسته از حرفای تکراری
خسته از اینکه آخرش بازم همینجایی
همین جایی که گم گشته در اون شادی
همینجایی که فریادت مهر خاموشی بر آن خورده
همین جایی که تنهایی سزای عاشقی میشه
همین جایی که آزادی سزاش خستگیت میشه
۲ نفر
این را
امتیاز دادهاند