لادن نیکنام: این تئاتر را به احترام انسان و هنر و دشوارتر هنرمندانه زیستن و خلاقیت باید دید و ای بسا بارها دید.
آوارگی و بحران هویت یا در پی هویت بودن رنج هنرمند بودن است. در نظام تک صدایی این بحران در الگوهای رفتاری هنرمندان بزرگ هم به خوبی مشهود است. آنها برای آنکه در نظم تحمیلی به بینظمی موجودیت یافته ی ذهن خویش نزدیک شوند، گاه تا پای قربانی کردن روابط انسانی، عشق، متنی که میآفرینند پیش میروند.
شاید گاه بیشتر تلاش میکنند فقط سعی کنند اندکی انسان بمانند. در کار تازه ی آقای اسماعیل کاشی « مفیستوفلس » هنرمند رنج پارههای وجود خویشتن در آوارگی تن و جانش به ما نشان میدهد. اجازه میدهد به جای او در زمان ظهور فاشیسم در اروپا خود را به گاه به حراج بگذاریم گاه فقط به هنر بیندیشیم. اندیشیدن به هنر در ذات هنرمند واقعی شعله میکشد. شاید گاه فروکش کند، اما دوباره اوج میگیرد.
شاید اندیشیدن؛ کار و نتیجه ی یک تئاتر درخور باشد، که تمام صحنههاش به ما یادآوری میکرد سایه ی سنگین قدرت و جنگ با درون آدمی چه میکند.
خلاقیت در سایهی آزادی میسر میشود. آنچه هنرمندان در تمام طول کار در پیاش میدویدند، مبارزه میکردند و در اوج ترس انرژیشان برای آفرینش تمامی نداشت.