"شکسپیری تهی ازشگفتی"
اساسا اجرای متنهای شکسپیری حتی اگر اقتباس یا برداشت آزاد باشد، نیازمند تبحر و شناخت کافی از متون وعناصر مهم آنست که بتواند در اجرا، به ماهیت اصلی دلهره، اضطراب، حساسیت، و خشونتی همراه با نگاهی معاصرسازی شده، نزدیک شود. و بهخوبی و شگفتی یک اثر هنری شکسپیری بهجا و درخور، بهمخاطب عرضه شود و او را با فضای رعبآور، و خشونتطلبی که در جهان امروز نیز به کرات قابل لمس و تجربهاست، ارتباط ایجاد کند.
"یان کات" نظریهپرداز شهیر تئاتر، میگوید:" معاصر بودن بهمعنای ارتباط میان دو زمانه است : اولی زمانی است که شخصیت های نمایش در آن به سر میبرند و دومی زمانی که بر تماشاگران میگذرد. هرگاه در اجرایی این دو زمان دقیقن به یکدیگر متصل شوند ،شکیپیری که معاصرماست پدیدار میگردد. "
بهنظر میرسد نمایش "خون بهپا میشود" چه درمتن شهرام احمدزاده و چه در اجرا و کارگردانی مسعود طیبی، با چنین نگاه معاصرسازی شدهای، تولید شدهاست. از گریم و طراحی لباس تا نحوه ی بیان و دیالوگها، و دخل و تصرفهایی که در متن اصلی روی داده.
اما این تغییرات، بدون قاعده و چنان وصلهی ناجوریست که هرکسی حتی اگر متن اصلی را نخوانده باشد کاملا متوجه میشود چه قسمتهایی از نمایش، سلیقهای و بدقواره به متن اصلی سنجاق شده است. به ویژه بخشهایی که کاراکتر"باسیانوس" بهشکل شبح بالدار چندین بار بر لاوینیا ظاهر میشود، چنان کمیک و نامتجانس است که قاعده و سازوکار نمایش را بشدت متزلزل میکند. و از روند کلی خشونت و تراژدی آن، بهطرز واضحی منحرف و سقوط میکند. سقوطی که درکنار بازی اغراقشدهی ایمان اشراقی در نقش باسیانوس منجر به ویرانی کل ماهیتِ شکسپیری نمایش میشود.
ارتباطی که در یک مسیرِ مشخص به سختی بین تماشاگر ومتن و اجرایی باسرعت بالای تعویض صحنهها، درحال شکل گیریست، تکهتکهشده و از هم فرو میپاشد. از جایی بهبعد، متوجه میشویم دیگر با اثری فاخر با محتوای شکسپیری مواجه نیستیم بلکه یک ترکیب کاملا شخصی و درهم ریخته ایست که نه میتواند وفادار بهمتن باشد و نه استقلال خودش را بدست بیاورد.نه استفاده تکراری و کلیشهی لباسهای چرم و زنجیر و نقشهای حیوانی، نجاتدهنده است و نه دکلمهخوانی و باراحساسی ورمانتیک جواب میدهد. چهبسا بشدت آنرا عامهپسند میکند.
نمایشنامهی "تیتوس آندرونیکوس" اولین تراژدی شکسپیرست که طبق نظر پژوهشگران متونش، خود فاقد جاافتادگی و پختگی لازم هر کارکتر و فضای کلیست. درام و تراژدی در مراحل اولیه ذهنیت شکسپیر درحال شکلگیریست و هنوز به بلاغت و فصاحت خاصش نرسیده، درمتن 35 نفر کشته و مشخصا 10 مرگ فجیع دارد که خواننده را دلزده وخسته میکند. بااین حال وقتی "پیتر بروک" با بازی سرلارنس الیویه آنرا به اجرا و نمایش درمیآورد چنان شاهکاری میسازد که متن برای تماشاگران صدچندان محبوبتر جلوه میکند. اما آنچه در "خون به پا می شود" برصحنه میآید، پروسه کاملا خلاف جهتیست. متنی که کمتر در ایران اجرا شده، با متنی دستکاری و رمانتیزه شده تبدیل بهیکی از ملال آورترین اجراهایی میشود که درچندسال اخیر از شکسپیر دیدهایم .
بازی بازیگران نیز بههمین دلیلِ تغییرات نامتجانس، دچار بیرونزدگی و ناهماهنگیست. ریتمها گاه از دست میرود و مکثهای زیاد مانع حفظ انسجام میشوند. خسرو شهراز با پیشنهی مسلم درامر بازیگری، درنقش خود جانیفتاده، و از آن حضورِ پرصلابتِ صحنهای خبری نیست.
تنها امین طباطبایی در نقش ساتورتینوس، توانسته درک درستی از کاراکترش را با تغییرات اعمال شده، ارائه دهد.اما در نهایت در بهمریختگی سایر عناصر ذوب ومحو میشود.
شاید متون شکسپیر که پرتعدادترین اجرای تئاتری در کل جهانست، این امر را مشتبه کند که اجراهایی ساده و پرظرفیتی هستند که بهراحتی میتواند مورد انتخاب هرکارگردانی قرار بگیرد اما آنچه لازمه این تعداد تکرارست، بازنمایی بهتر از هسته شناسی تراژدی و خشونتهاییست که درک متفاوتتر و عمیقتری را برای مخاطب ایجاد کند. نه آنکه بیش از آنکه یک اجرای صحنهای کمالیافته باشد، بازخوانی متنی باشد که مورد هجوم دستکاریهای ناشیانه نیز قرار گرفتهاست
البته که ظرفیت های درخشان و فراوان نمایشنامههای شکسپیر چنان عظیمست که بهراحتی می توان با تغییرات هدفمند و معاصرسازی شده، درقالب فرم و محتوایی کارکردی به اجرا درآید، اما اگر تنها آنچه برداشت شود، سلاخی های متعدد،جلوههای بصری و شاعرانگیِ فانتزی و رمانتیزه باشد، نه تنها قادر به ارتباط با مخاطب دوستدار شکسپیرنیست، بلکه از وجاهت هنری لازم نیز بی بهره میماند.
"خون به پا می شود" میتوانست تئاتر موفقی باشد اگر درک و شناخت عمیقتری از شکسپیر، در متن و اجرا و تغییراتِ اعمال شده اش، وجود می داشت و تماشاگر را با امکانهای کنشمند بیشتری از او آشنا میکرد.
نیلوفرثانی
منبع:
... دیدن ادامه »
شکسپیر معاصرما/ یان کات/ رضاسرور/نشربیدگل
https://www.honarnet.com/?p=3668