شاید به جرئت بتونم بگم تنها قسمتهایی که این نمایش از حالت تعزیه و روضه خوانی خارج میشد و رنگ و بوی تئاتر صحنه ای بخودش میگرفت قسمتهایی بود که اقای طباطبایی عزیز در نقش یزید داستان، ایفای نقش درخشانی داشتن
البته بازی قدرتمند نقش سرجون بعنوان مشاور دربار یزیدبن معاویه رو هم نمیشه نادیده گرفت
این که نویسنده و کارگردان سعی داشتن حق مطلب رو در یک سری مسائل در داستان ادا کنن ارزشمند بود
ولی در کل بنظر بنده اگر قراره کار تاریخی روی صحنه ببریم بهتره کاملا بی طرف باشه و از دیدگاه هر دو جناح و طرفین روایت بشه هر چند که پذیرشش تلخ باشه
از نظر بصری و زیباییشناسی، تمام عناصر جایی که باید قرار داشتند . میزانسنها، رنگها و نقاشیهای انتزاعی ساعت و چهره ایدههای خلاقانهای بودند. بحران هویت و حافظه در شخصیتها کاملاً مشهود بود و میتوانست برای مخاطب تأملبرانگیز باشد. جملات تکراری و به ظاهر پوچ و بیمعنی،ولی در واقع حاوی هزاران معنا و مفهوم ...(پارادوکسی جذاب )
در صحنههای آخر نمایش، انگار نمایش در جایی به پایان میرسد که شروع شده بود. این الهامگرفتن آقای هدی از نمایشنامه «در انتظار گودو» به نظرم واقعاً بجا و در انتقال مفهوم تأثیرگذار بود.
آقای فرشید هدی با بهکارگیری چنین نمایشنامهای باید تهور خاصی داشته باشد، چون کار ابزورد اصلاً عامپسند نیست و بسیار سخت است که مخاطب عام را همراه داستان نگه داشت
و در اخر دست مریزاد و خسته نباشید میگم به تمام بازیگران و عوامل
درخشان باشید