شانزدهمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر ایران، شامگاه پنجشنبه ۲۳ شهریورماه در تالار زندهیاد عباس کیارستمی بنیاد سینمایی فارابی برگزار شد.
در این جشن، دکتر روحالله جعفری برای نگارش کتاب پژوهشی «گروه هنر ملی از آغاز تا پایان ۱۳۳۵-۱۳۵۷» که دو مجلد است و آن را انتشارات افراز چاپ کرده، بهعنوان پژوهشگر برگزیده انجمن منتقدان و نویسندگان خانه تئاتر انتخاب شد.
جعفری در این مراسم گفت: در ابتدا باید تشکر و قدردانی خود را از همکارانم در انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و همچنین مدیریت انتشارات افراز اعلام کنم. در ضمن، باید تشکر ویژهای داشته باشم از دو عزیز بزرگوار؛ مرحوم حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی و همچنین حضرت حجتالاسلام و المسلمین، جناب آقای دکتر سیدمحمد خاتمی که همواره به امر پژوهش بها دادهاند و بر این پژوهشم، مقدمهای اختصاصی نوشتند.
او ادامه داد: سال گذشته در همین جشن اعلام کردم که حال مردم ما در این روزگار خوب نیست و طبیعتاً حال حوزه فرهنگ و هنر نیز به دلایل زیاد، خوب نبوده و نیست و به رییس محترم جمهور، جناب آقای دکتر روحانی یادآور شدم که برای پیشرفت و آبادانی کشور عزیزمان ایران، بهصورت جدی به امر پژوهش و پژوهشگری بها دهید، وگرنه پیشرفت ما پوشالی خواهد بود.
این استاد دانشگاه یادآور شد: اما گویا گوش شنوا و چشم بیداری وجود ندارد. آقای دکتر روحانی، باز تأکید میکنم که اگر دلتان برای باز کردن قفلهای زنگزده در این کشور میتپد، زمان بگذارید و به حوزهی پژوهش و پژوهشگری توجه ویژهای کنید، والّا اگر در بر همین پاشنه بچرخد، همچون آب در هاون کوبیدن است.
سپس فرزاد حسنی، مجری برنامه ، متن عباس جوانمرد را که برای جعفری نوشته بود، قرائت کرد.
پیام مکتوب استاد عباس جوانمرد (نویسنده، بازیگر، کارگردان و سرپرست گروه هنر ملی) برای انتخاب دکتر روحالله جعفری، مؤلف کتاب «گروه هنرملی از آغاز تا پایان ۱۳۳۵-۱۳۵۷» به عنوان پژوهشگر برگزیده انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر، بدین شرح بود:
گفتم روحالله، شنیدم که میخواهند مراسمی برایت بگیرند. باید از من میپرسیدند که تو چه کردهای، یا چه میکنی؟ باید از من میپرسیدند که در واقع، تو چه به روز من و نَه روز که روزها و شبها و نیمهشبهای من آوردهای؟
آنها نمیدانند هفتهای دو سه روز - و هر روز بیش از یک ساعت - از تهران به کانادا زنگزدهای و دربارهی پژوهشات از من پرسوجو کردهای و تازه آن پژوهش، به نظر میرسید که هرگز پایانی ندارد. نخند روحالله. یادت هست، دست آخر یک کتابچه ۲۰۰ برگی با پست برایم فرستادی و در آن صدها سؤال تازه از من کرده بودی و منِ بینوا باید چشمم کور میشد، به همه آنها پاسخ میدادم.
روحالله، شمردم، بیش از ۸۰۰ سؤال کرده بودی. به پدرت که گاه با من صحبت میکرد، این را نگفتم، اما انگار او میدانست. میگفت، روحالله به خدا شما را خیلی دوست دارد، حتا گاه احساس میکنم شاید بیشتر از من. آقای جوانمرد، به دل نگیرید؛ من به شما غبطه میخورم.
اما هنوز باور کنید لب به گلایه نگشوده بودم که دیدم بغضم ترکیده و گریهام گرفته است. آقا شما نمیدانید چقدر لذتبخش است، آدم پسرش را شیفته و گاه دیوانهی محبت ببیند - محبت به مائدهای که در آن چشمهسار هنر و مِهر، جاریست.
گفتم عزیز، شما که روح و روان مرا میشناسی. میدانی، پدرها زبان همدیگر را میدانند؛ پدر وقتی میخواهد از پسرش - پسر به عرصه رسیدهاش - صحبت کند، چه حالی دارد.
شما بهکارهای پژوهشی این پسر که روحالله نام دارد، نگاه کنید. راه دور نروید، نمونهاش را فقط در دو مجلد قطور «گروه هنرملی از آغاز تا پایان» که بهراستی اعجابانگیز است و من در همه اوراق آن زندگی کردهام، میتوانید ببینید.
میدانی، من فقط در زندگی، ماهان را ندارم؛ بیریا میگویم، ماهان و روحالله را دارم، و به عزت و شرف و وجدان آنها، تا وقتی زندهام، به خود میبالم.
عزیزم، به شما میگویم پدر روحالله، نیمی از این افتخار و بالندگی را، شما که پدر روحالله هستید، به من دادید.
عباس جوانمرد
۱۲ سپتامبر ۲۰۱۷- اُنتاریو کانادا