در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سارا درباره فیلم فروشنده: یک هفته ای از دیدن فیلم میگذرد و هنوز به این فیلم فکر میکنم. شخصا به غ
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 09:56:53
سارا (jino.n)
درباره فیلم فروشنده i
یک هفته ای از دیدن فیلم میگذرد و هنوز به این فیلم فکر میکنم. شخصا به غیر از فیلم "گذشته" بقیه فیلم های فرهادی را به "فروشنده" ترجیح میدهم. هرچند معتقدم ساختن این نوع فیلم ها بسیار سخت تر از فیلم هایی همچون "درباره ی الی" یا "جدایی" می باشد. نشان دادن حالت گذار شخصیت داستان، هنر بزرگی است. با اینکه معتقدم فرهادی به خوبی از عهده این کار برنیامده است ولی در سینمای ایران قابل تحسین است.
فیلم نامه در مقایسه با "جدایی" ضعف های زیادی دارد. مثل "گذشته" این حس را در بیننده ایجاد میکند که نویسنده کاملا به عمد و تصنعی و یا به عبارت بهتر زورکی تکه های پازل را کنار هم قرار داده است. از گم شدن کارت عابر بانک گرفته تا خلق شخصیت های بازیگر تاتر.
ایرادهای اساسی در قابل درک بودن جزییات داستان وجود دارد. یکی از مهم ترین این ایراد ها، پیرمرد متجاوز است. وقتی برای اولین بار با پیرمرد مواجه میشویم، مرد سالمند مریضی را میبینیم که بیماری قلبی دارد و از بالا آمدن پله نفسش گرفته است، بیماری که در پایان فیلم دوبار دچار حمله ی قلبی می شود. وقتی پایان فیلم را میبینیم ناخودآگاه این سوال ایجاد می شود که چنین شخص ضعیفی چطور بعد از جیغ زدن های فراوان رعنا از پله ها پایین آمده بدون اینکه همسایه ای به او بربخورد. ذکر این نکته هم بسیار حائز اهمیت است که پای پیرمرد زخمی بوده است.برگردیم به ابتدای داستان و فکر کنیم، پیرمرد بیماری قلبی دارد. واکنش هایش آهسته است، رعنا شروع به جیغ زدن میکند، پیرمرد می ترسد، سعی میکند از حمام بیرون بیاید، پایش آسیب میبیند، لباس هایش را تنش میکند، از پله ها پایین می آید و هیچ کدام از همسایه ها او را نمیبینند؟؟؟
ایراد دیگر من به داستان، ورود عماد به آپارتمان بعد از تعرض است. عماد بعد از آنکه زنگ آپارتمان خودش را میزند و کسی در را باز نمیکند، زنگ همسایه ... دیدن ادامه ›› ها را میزند و خواهش میکند در را برایش باز کنند، همسایه مذکور چرا یک کلمه به عماد داستان را نمیگوید؟؟ آیا خبردار نشده است؟؟؟ عماد بالا می رود، در باز است، رعنا را صدا میزند، به حمام می رود و خون کف حمام میبیند. به احتمال بسیار در زندگی واقعی اینگونه نیست. اگر حتی فرض کنیم که همسایه ترجیح داده است که داستان را به عماد نگوید، یا شاید اصلا خبر نداشته است، چرا در آپارتمان باز است؟؟؟ همسایه هایی که رعنا را با خود برده اند نمی توانستند در را ببندند؟؟ چرا همان موقع که رعنا را کف حمام پیدا کرده اند به عماد خبر نداده اند؟؟ چرا حتما عماد یا به عبارت بهتر بیننده باید این صحنه را میدید؟ انگار نویسنده خیلی تلاش کرده است که پیاز داغش را بیشتر کند.
در نهایت مشکل اصلی من با پایان فیلم است. فیلمی که میتوانست 20 الی 30 دقیقه زودتر تمام شود. فیلمی که میتوانست قربانی سنتی منتالیزم نشود. اما برخلاف توقعاتم از فرهادی، شد. آخر فیلم به شدت ضعیف بود. صحنه های قربان صدقه رفتن های زن پیرمرد بیش از اندازه بود و حتی غیرواقعی. دلم میخواست از سینما بروم بیرون و شاهد این پایان بندی که تیشه به ریشه همه چیز زد نباشم. با اینکه فرهادی حرف خود را در همان صحنه ی پایانی کامل کرد ولی کاش راه دیگری را برای نشان دادن آن روی عماد نشان میداد. کاش راه دیگری برای پایان رابطه عماد و رعنا نشان میداد. همین جا در دل این همه انتقاد، یکی از نکته های قابل تامل داستان باید ذکر شود. فرهادی زمان زیادی را به رابطه رعنا و عماد قبل از وقوع بحران نمی پردازد. وضعیت این رابطه را فقط با نشان دادن ترک روی دیوار اتاق خواب در آپارتمان قبلی شان میتوان فهمید. رابطه ای که از قبل ترک خورده است و با وقوع یک اتفاق، یک بحران، فرو می پاشد. همچنین برای درک شخصیت رعنا باید به حالت چهره او، نگاه های او، جمله های کوتاهش، کلمه های انتخاب شده اش دقت کرد. شخصیت اصلی رعنا نیست و فرهادی برای تصویر کشیدن رعنا از نکات بسیار زیرکانه ای استفاده کرده است. که در سینمای ایران بسیار تازگی داد.
و اما حرف اصلی فرهادی چیست؟ مثل همه ی داستان هایش، ما همه انسان های با لایه های درونی بسیار و تو در تو هستیم. انسان هایی بی چاره و گرفتار جبر "روزگار"، جبر "جامعه" و جبر" من های درونی" خود هستیم. مثل همه ی فیلم هایش فاجعه زمانی رخ می دهد که با لایه های پنهان خودمان مواجه میشویم. فاجعه زمانی رخ میدهد که مرز بین باید ها و نباید ها از بین می رود. از سکانس پایانی درباره ی الی که سپیده در تقلا با خویش است تا حقیقت را بگوید، تا عماد این داستان که نه می تواند ساکت بماند و تصاویر ذهنی اش از رعنا و پیرمرد را پاک کند و نه دلش می آید که بر سر این پیرمرد مفلوک، فریادهای گیر کرده در گلویش را بزند.
نکته ی آخر این که استفاده از" گاو" غلامحسین ساعدی و "مرگ فروشنده" آرتور میلر را به هیچ عنوان دوست نداشتم. درون مایه اصلی هر کدام از این داستان ها فراتر از تکه خرد های استفاده شده از آنها در این فیلم است. و شخصا معتقدم تبدیل شدن عماد از انسانی با شعور و درک اجتماعی به نسبت بالا به یک متجاوز سنگ دل هیچ شباهتی به گاو شدن مش حسن ندارد.
در پایان امیدوارم که راهی که فرهادی عزیز در پیش گرفته سر لوح بقیه هنرمندهای فیلم ساز باشد. بسیارتلخ است هربار به امید یک فیلم خوب به سینما بروی و در پایان احساس کنی به شعورت توهین شده است. ممنون از اصغر فرهادی که به شعورمان توهین نمیکند.

نیما هامون این را پاسخ داده‌است
اگر وانت رو رعنا بیرون نمی گذاشت عماد چند سال می خواست وانت رو پیش خودش نگهداره؟
البته اگر آقای پیرمرد داستان خیلی متمدن نمی آمد، زنگ بزند و محترمانه بگوید: ببخشید اومدم ماشین رو ببرم. ممنون که این مدت همش توی پارکینگ عقب و جلوش کردین که موتورش کمپرس نکنه.
۱۷ شهریور ۱۳۹۵
به شدت موافقم با اغراق زن صاحب وانت ....راستی اگر به جای پیرمرد راننده وانت همان دامادش می آمد به دیدن شهاب حسینی پایان فیلم چگونه میتوانست باشد؟ .... یک ساعت نیم از فیلم گذشته بود و من کماکان منتظر یک فیلم شاهکار بودم ولی...
۱۷ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید