(ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده)
خسته و درمانده ام ،تاب و توانم بده
رانده ز غوغای شب،بر تو پناهنده ام
صبح سرآغاز من،باز امانم بده
قفل سکوت مرا بشکن از این درد ها
قدرت فهمیدن و فهم بیانم بده
تشنه لب از قحطی عشق و وفا آمدم
بر لب خشکیده ام آب روانم بده
یک نخ مویت بده،دارو ندارم ببر
عشق به ارزانی جان گرانم بده
پیرزاد
۱ نفر
این را
امتیاز دادهاست