متن و کارگردانی خوب، ایده هایی خلاقانه که از ترکیب ذهنیت نویسندگی و کارگردانی داریوش علیزاده ایجاد می شود و بازی های خوب که تکمیل کننده ی این پازل هستند. سعید دشتی، میثم نوروزی، یکان راست قلم و آذین نظری به خوبی از پسِ درک متن و شیوه ی ارائه بر آمده اند و به گونه ای بر صحنه کلام را جاری می کنند و به ایفای حرکت می پردازند که در هر صحنه بیش از هر چیز تکرار است که از این اجرا دور شده و به اجراهای دیگری که در سالن های دیگر در حال ایجاد کسالت برای مخاطب هستند نزدیک می شود. "لرز" مناسب ترین نام برای این متن و این اجراست. لرزی که گاهی ترس هم با آن در سالن همراه شده و به سراغ ما می آید تا فراموش نکنیم ایستایی و عدم تفکر در مورد هر چیزی که حتی فکر کردن به وجود و یا عدم وجود آن و یا حتی ایجاد تغییری هر چند کوچک در آن در حال حاضر برای ما در بیشترین جای جای جهان یک تابو است که جز به دست خودمان دیگری تلاشی برای بهبودِ فهم ما نخواد کرد. لرز به ما یادآوری می کند که شنیده ها و دیده ها گاهی تمام آن چیزی که باید باشند نیستند و تصمیم برای پرسش از خود در مورد همه چیز، ابدایی ترین قدم ممکن برای ورود به جهانی است که همین نزدیک ما در حال خودنمایی معصومانه ای است که به چشم ما نمی آید.