نیمه شب بود و غمی تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بیدار
ریخت از پرتو لرزنده شمع
سایه دسته گلی بر دیوار
همه گل بود ولی روح نداشت
سایه ای مضطرب و لرزان بود
چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه
گوئیا مرده سرگردان بود
شمع خاموش شد از
... دیدن ادامه ››
تندی باد
اثر از سایه به دیوار نماند کس نپرسید کجا رفت که بود
که دمی چند در اینجا گذراند
این منم خسته درین کلبه تنگ
جسم در مانده ام از روح جداست
من اگر سایه خویشم یارب
روح آواره من کیست کجاست
از: فریدون مشیری