در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حامد هنرپرورتمیز درباره نمایش باغ وحش شیشه ای: تحلیل نمایش « باغ وحش شیشه‌ای » به کارگردانی دریا خانی « باغ وحش شی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:28:14
تحلیل نمایش « باغ وحش شیشه‌ای » به کارگردانی دریا خانی

« باغ وحش شیشه‌ای »، اثری که روح زخمی انسان مدرن را در قاب شیشه‌ای خاطرات محبوس می‌کند، بار دیگر در پردهٔ تئاتر جان گرفت، اما این بار به تفسیر و اجرای کارگردانی جوان، خانم دریا خانی.
این اثر همچون خاطره‌ای محو در پس شیشه‌های غبارگرفتهٔ گذشته، جهانی از رویاهای بر باد رفته را پیش چشم تماشاگران می‌گشاید. تنسی ویلیامز، با شاعرانگی خفقان‌آور خود، ما را به خانه‌ای می‌برد که در آن امید، همچون نور کم‌جان چراغی در طوفان، لرزان و بی‌ثبات است.
و در نهایت اثری که در خود وهم و واقعیت را درهم تنیده و در اشک‌ها، شکست‌ها و توهمات یک خانواده، تصویری از تنهایی را به نمایش گذاشته است.

نگاهی شاعرانه به این اثر:
در پس شیشه‌های مه‌گرفتهٔ یک خانه، زنی در خاطرات خود گم شده است. صدای گرامافون، نوای گذشته‌ای را زمزمه می‌کند ... دیدن ادامه ›› که همچنان در اتاق‌ها پرسه می‌زند. نوری کم‌جان از شمعدان پنج‌شعله، بر صورت دختری افتاده است که میان مجسمه‌های شیشه‌ای خود پناه گرفته؛ گویی از جهانی که بیرون از این اتاق است، می‌هراسد.
پسر، میان بودن و رفتن، میان وظیفه و رویاهای نانوشته‌اش، دست‌وپا می‌زند. مادر، در میان زرق‌وبرق خاطرات دورش، هنوز شاهزاده‌ای برای دخترش جست‌وجو می‌کند، غافل از اینکه جهان بیرون، جایی برای رویاهای او ندارد.

بازی بازیگران و جان بخشی به شخصیت ها: میان سایه و نورِ باورپذیری
●نقش مادر در این نمایش، همچون ستونی باید باشد که وزن تاریخچهٔ این خانواده را به دوش بکشد، اما در این اجرا، بازیگر تنها دیالوگ‌ها را از بر داشت، بی آنکه حس زندگی را در واژه‌ها جاری کند. حرکات و بیان او، بیشتر شبیه به خواندن از روی کاغذ بود تا خلق لحظاتی زنده و ملموس.
شخصیت مادر در نمایش ویلیامز، سرشار از وسواس و مالیخولیای خاطرات گذشته است، اما در این اجرا، چنین عمقی در بازی دیده نمی‌شد.
اگر بخوام فنی تر بیان کنم باید بگم که ایشان:
تسلط خوبی بر دیالوگ‌ها داشت اما آن شوری که شخصیت «آماندا» را به زنی واقع‌گرا و در عین حال غرق در اوهام تبدیل می‌کرد، در بازی او کم‌رنگ بود. او مادر بودن را بازی می‌کرد، نه زندگی. لحظاتی که باید مخاطب را در دنیای خیالی و امیدهای پوسیدهٔ آماندا غرق میکرد، به اجرای صرف دیالوگ‌ها محدود میشد.

●آقای حسینی در نقش تام، در مقام راوی موفق‌تر از تامِ زخم‌خورده‌ای بود که در تار و پود داستان تنیده شده است. صدای او، همچون نواری ضبط‌شده، گاهی از حس تهی می‌شد و روایتش از زندگی، در جاهایی بی‌جان می‌نمود. اما در بخش‌هایی که راوی می‌شد، قدرت بیشتری در کلام داشت، هرچند که آن جادوی روایی که باید تماشاگر را مسخ کند، هنوز جای کار داشت.
روایت او می‌توانست گیراتر باشد، کلماتی که باید همچون نجواهای ذهنی در فضای سالن جاری شوند، گاه حالتی مکانیکی پیدا می‌کردند. اما وقتی که قصه را روایت می‌کرد، لحظات کوتاه وجود داشت که مخاطب را در دل ماجرا فرو می‌برد، اما قدرت کلام ضعیف بود و نمی توانست مدت زمان زیادی مخاطب را در رویا شناور نگه دارد.

●اما در میان این شخصیت‌ها، خانم سلین اکبری در نقش لورا، ستارهٔ خاموش و درخشان این نمایش بود. بازی او، فراتر از صرف یک اجرا، غرق شدن در دنیای دختری بود که با ظرافتی شکننده، میان واقعیت و خیال سرگردان است. اشک‌های او، لرزش دستانش، نگاه‌هایی که به زمین دوخته می‌شد، همگی گواهی بر درک عمیق او از لورا بود. آنجا که لورا می‌گریست، مخاطب نیز درون خود زخم‌هایش را احساس می‌کرد.
باورپذیری، حساسیت، و کنترل هوشمندانهٔ احساسات، از او چهره‌ای اصیل و تأثیرگذار بر صحنه ساخت. لحظاتی که اشک از چشمانش جاری میشد، نمایشی از اوج درد و معصومیت بود؛ گویی خودِ لورا، از جهان ویلیامز به این صحنه پا گذاشته است.
ولی اگر کمی تمرکز در راه رفتنش میکرد باور پذیر تر میشد، برای اینکه یه بازیگر نقش شخصی که دارای ناتواتی جسمی است را بازی کند، باید مدتی در کنار این عزیزان سپری کند تا الگوگیری بهتری از این افراد داشته باشد، چون لحظاتی در بازی بود که ایشان موقع راه رفتن یادش می رفت کدوم پاش مشکل داره.

●دوست تام، که حضوری کوتاه اما تأثیرگذار در این روایت داشت، با انرژی‌ای متفاوت بر صحنه ظاهر شد. او نقش را نه بازی، که زیست می‌کرد؛ در حرکات، نگاه‌ها، و بیانش، رهایی و در عین حال، درگیری درونی دیده می‌شد که نمایش را غنی‌تر کرد.

دکور و نمادها و میزانسن: زبان خاموش صحنه
دکور نمایش، همچون روحی که در پسِ پرده‌های فرسودهٔ زمان نفس می‌کشد، نقش مهمی در خلق فضای داستان داشت.
● تراس با آن فرم خاصش، تداعی‌گر مرز میان دنیای درونی شخصیت‌ها و دنیای واقعی بود.
اما آنچه این صحنه را از سطح یک چیدمان ساده فراتر برد، حضور نمادهای ظریف و معنادار بود:

• شمعدان پنج‌شعله، که شاید تداعی‌گر امیدهای خاموش شدهٔ این خانواده باشد.

• گرامافون، انعکاس صدایی از گذشته که همچنان در گوش این خانه پژواک دارد.

• ماشین تایپ، نمادی از تلاش‌های ناکام تام برای فرار از سرنوشت محتومش.

• عکس پدر خانواده، حضور غایبی که همچنان بر سرنوشت اعضای خانه سایه افکنده است.

• مجسمه‌های شیشه‌ای حیوانات، نمادی از شکنندگی، ظرافت، و در عین حال انزوای روح لورا.

◇اما نکته‌ای که جای سوال داشت، عدم استفاده از غذا در صحنه بود. در حالی که بازیگران مجبور به اجرای پانتومیم برای خوردن غذا و نوشیدن قهوه بودند، حضور آب و سیگار بر صحنه بدون مشکل اجرا می‌شد. این تضاد، تعادل نمادین نمایش را مختل کرده بود و به نوعی فاصله میان بازی بازیگران و واقع‌گرایی نمایش ایجاد کرد. که در ادامه این ناهماهنگی در اجرا، به نوعی باعث شد بخشی از فضای رئالیستی اثر، لطمه ببیند.

نورپردازی و موسیقی: بازی با سایه‌های روح
نورپردازی هوشمندانه، لحظات را از وهم به واقعیت و بالعکس می‌کشاند. سایه‌هایی که از پنجره بر صحنه می‌افتاد، انگار خاطراتی بودند که هنوز در این خانه زندگی می‌کردند. انتخاب موسیقی نیز متناسب بود، اگرچه در برخی لحظات، جای سکوتِ معنادار بیش از حضور موسیقی احساس می‌شد.

کارگردانی: گامی جسورانه اما نیازمند تکامل
برای نخستین تجربهٔ کارگردانی، خانم دریا خانی موفق شد نمایش را به سرانجام برساند، اما آنچه بیش از همه نمایان بود، ضعف در هدایت بازیگران بود. عدم استفاده از مشاوران حرفه‌ای و بازیگردان، موجب شد تا برخی از نقش‌آفرینی‌ها در سطح بمانند و فاقد عمق لازم باشند. با این حال، جسارت او در کار با نمادها و چیدمان صحنه، نشان از نگاه خلاقانه‌ای دارد که در اجراهای بعدی، با تجربه و شناخت بیشتر، می‌تواند پخته‌تر و تأثیرگذارتر باشد.

پیشنهادات برای بهبود نمایش:

۱. هدایت قوی‌تر بازیگران: استفاده از بازیگردان حرفه‌ای و تمرینات احساسی برای ایجاد باورپذیری بیشتر.
۲. تعادل در نمادها: اگر پانتومیم برای غذا خوردن استفاده شده، این شیوه در کل نمایش باید یکدست باشد.
۳. کنترل بهتر احساسات در روایت‌گری: بازیگر راوی باید احساس را به دیالوگ‌های خود اضافه کند تا داستان از دل کلمات زاده شود.
۴. نور و موسیقی با دقت بیشتر: برخی لحظات سکوت می‌توانند تأثیرگذارتر از موسیقی باشند.

در نهایت، این نمایش، گامی جسورانه در اجرای یکی از عمیق‌ترین آثار نمایشی است. اگرچه هنوز جای رشد دارد، اما در برخی لحظات، نوری بر روحِ این قصه تابانده که می‌تواند در آینده، درخشان‌تر از همیشه بدرخشد.

جمع بندی و سخن آخر
در خانه‌ای ساخته از خاطراتِ ترک خورده، صدای پای گذشته همچنان بر چوب‌های کهنهٔ زمین طنین می‌اندازد. مادری که در آینهٔ روزهای رفته، تصویری از دخترانگی خود را جستجو می‌کند، فرزندی که در میان سطور نانوشتهٔ داستانش گیر افتاده، و دختری که قلبش را در شیشه‌های کوچک و شفاف پنهان کرده است.
و آنجاست، در کنج صحنه، حیواناتِ شیشه‌ای، که در سکوت، از حقیقت تلخ سرنوشتِ این خانه سخن می‌گویند. آن‌ها، شکننده‌اند، همانند لورا، همانند رؤیاهای از دست رفتهٔ مادر، همانند نورِ کم‌جانِ شمعدانی که سایه‌ها را بر دیوار حک می‌کند.
راوی، که میان حقیقت و توهم، گذشته را می‌کاود، کلماتی را ادا می‌کند که همچون گام‌های مردد در خاطره‌ای مه‌آلود گم می‌شوند. اما آیا این قصه، واقعیت است؟ یا تنها پژواکی از ذهنی که نمی‌خواهد رها کند؟

« باغ وحش شیشه‌ای »، حکایتِ روح‌هایی است که در میانِ ترک‌های زندگی، بی‌صدا فرو می‌ریزند. و این صحنه، آینه‌ای است که در آن، مخاطب شاید، تکه‌ای از روح خود را بیابد.

ارادتمند شما
منتقد: هنرپرورتمیز🖋❄️
هومان گلسرخی (houmangolsorkhy)
متشکر از شما که به تماشای اجرای ما نشستید و تشکر دوم برای این وقتی که برای ما قرار دادید و نکات ارزشمندی رو بیان کردید تا در ادامه مسیر کمک ما کرده باشید.
با سپاس🙏
۲۲ اسفند ۱۴۰۳


سلام

با تشکر از زحمات بی‌دریغ و تلاش‌های بی‌وقفه شما. ما با دقت کار را بررسی کردیم و متوجه برخی از اشکالات و نقاط ضعف موجود شدیم که ... دیدن ادامه ›› نیاز به بازبینی و اصلاح دارند. امیدواریم بتوانیم با همکاری و تلاش مشترک، کیفیت نهایی کار را بهبود بخشیم و به بهترین نتیجه ممکن دست یابیم.

از همکاری شما متشکریم

با احترام،
دریا
۲۲ اسفند ۱۴۰۳
خریدار
حامد هنرپرورتمیز (honarparvar.tamiz)
هومان گلسرخی
متشکر از شما که به تماشای اجرای ما نشستید و تشکر دوم برای این وقتی که برای ما قرار دادید و نکات ارزشمندی رو بیان کردید تا در ادامه مسیر کمک ما کرده باشید. با سپاس🙏
دردو بر شما
سپاس از مهرتان
ارادتمندم، لطف دارید، انجام وظیفه بود، بازم شرمنده جسارت کردیم🙏
مانا باشید
۲۶ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید