نورون های مغز کریستوفر جان فرانسیس بون به خوبی دیده میشد.
در نمایشی که دیدم، یکی از درخشان ترین نقاط قوت اجرا بازی بازیگر نقش کریستوفر بود؛ یک اجرای تمام عیار که از لحظهی اول تا آخر، نه تنها نقش رو بازی میکرد، بلکه تبدیل شده بود به خودِ کریستوفر. از نحوهی راه رفتن، حالت دستها، لرزش صدا در شرایط مناسب، تا اون تمرکز عمیق و ریتم درونی که کاملا با منطق شخصیت هماهنگ بود و همهچی انقدر دقیق و باورپذیر اجرا شده بود که تماشاگر ناخوداگاه خودش رو در دل و همینطور صداهای داخل ذهن کریستوفر میدید.
از طرف دیگه، استفادهی چند بازیگر بهعنوان تجسم صداها، خاطرهها و افکار درونی کریستوفر، نهتنها خلاقانه بود، بلکه بهشکلی بی نقص با میزانسن های چشمگیر همراه شده بود. بدنهایی که مثل قطعات ماشین با هم هماهنگ بودن، نورهایی که ضربان ذهن رو نشون میدادن، صداهایی که انگار از مغز بیرون میزدن و همه اینها باعث شد ذهن پیچیدهی کریستوفر مثل یک اتاق کنترل شلوغ ولی منظم، جلوی چشم ما جون بگیره.