در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سجاد خلیل زاده درباره نمایش قاب: قاب؛ مواجهه‌ای صادقانه با سکوت‌های نادیده گرفته‌شده نمایش «قاب» تلا
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 00:21:21
قاب؛ مواجهه‌ای صادقانه با سکوت‌های نادیده گرفته‌شده

نمایش «قاب» تلاشی است جسورانه برای بازخوانی نقش سکوت در روایت‌های نمایشی؛ نمایشی که برخلاف جریان غالب تئاتر معاصر ایران، در مسیر شور و هیجان حرکت نمی‌کند و با اصرار بر خلأها، فاصله‌ها و مکث‌ها، مخاطب را به مواجهه‌ای ناگزیر با خود فرا می‌خواند. زهرا محمدی در مقام کارگردان، با اتخاذ رویکردی کاملاً ضدبازاری، نمایشی خلق کرده که تنها در بستر سکوت‌هایش معنا می‌یابد. او جسارت آن را دارد که روایت را در سکون رها کند و از تماشاگر انتظار داشته باشد که خود، این خلاها را با تجربه و اندیشه شخصی‌اش پر کند.

بدنه‌ اصلی اثر: سکون به‌عنوان ... دیدن ادامه ›› زبان نمایش

«قاب» در صحنه‌پردازی و میزانسن‌های خود، به‌هیچ‌وجه به تماشاگر امتیاز نمی‌دهد. برخلاف روند معمول که کارگردان سعی می‌کند با موسیقی، نورپردازی‌های دراماتیک و دیالوگ‌های اثرگذار به جذب مخاطب بپردازد، اینجا با یک فرم روایی ایستا مواجهیم که سکوت و کندی را به‌عنوان المان‌های بیانی اصلی خود انتخاب کرده است. سکوت در «قاب» نه یک خلأ، بلکه یک بُعد مستقل روایی است؛ زبانی که با آن می‌توان به لایه‌هایی از زندگی نفوذ کرد که کلام و موسیقی از آن عاجز هستند.

در این مسیر، زهرا محمدی به‌خوبی می‌داند که چطور این سکون را به کارکردی دراماتیک بدل کند. او با حذف عمدی دیالوگ‌ها در لحظاتی حساس، تماشاگر را به منطقه‌ای می‌کشاند که در آن دیگر هیچ صدای بیرونی راهگشا نیست و تنها راه مواجهه با اثر، رجوع به درون خود تماشاگر است. این شیوه، در عین دشواری، نیازمند کارگردانی مینیاتوری و میلی‌متری است که بتواند از هر سکوت، یک تنش بیافریند؛ امری که محمدی به‌واسطه دقت در میزانسن و طراحی فضا، به‌شکلی خیره‌کننده به آن دست یافته است.

کاراکترها؛ بازتابی از اضطراب‌های خاموش

یکی از نقاط برجسته نمایش، بازیگری آن است که با یک مینیمالیسم رفتاری بی‌بدیل همراه شده است. بازیگران نمایش نه در پی خلق کاراکترهای پرزرق‌وبرق هستند و نه تلاش می‌کنند با اغراق در بیان و بدن، توجه مخاطب را به خود معطوف کنند. برعکس، آن‌ها بدن‌هایی خاموش‌اند که هر حرکتشان، مفهومی از فروپاشی درونی را تداعی می‌کند. میمیک‌های بسته، حرکت‌های آهسته و نگاه‌های ممتد، تصویری از انسان معاصر ارائه می‌دهد که اسیر در قاب‌های ظاهرسازی‌شده است؛ قاب‌هایی که به‌جای بازنمایی حقیقت، به‌عنوان زندانی شفاف عمل می‌کنند.

مری، شخصیت محوری نمایش، در بازگشت به خانه‌ای که زمانی مأمن او بوده، نه با حضور دیگران، بلکه با انعکاس خویش در قاب‌هایی مواجه می‌شود که سال‌ها با آن‌ها زیسته و اکنون حقیقتی ویرانگر در پسِ آن‌ها کشف می‌کند. دیگر شخصیت‌ها نیز بیش از آنکه حضوری مستقل داشته باشند، همچون بازتاب‌های شکستۀ او در این قاب‌ها حضور می‌یابند؛ بازتاب‌هایی که گاهی با تلنگری شکسته می‌شوند و گاهی در سکون و رخوت باقی می‌مانند.

کارکرد تصویری پروجکشن و منطق حذف موسیقی

استفاده از «پروجکشن مپینگ» در این اثر، نه صرفاً به‌عنوان یک عنصر تزئینی یا مد روز، بلکه با منطقی دراماتیک و در راستای ساختار روایی اثر به‌کار گرفته شده است. متن‌های نمایش داده‌شده بر پرده، کارکردی دوگانه دارند؛ از یک‌سو در نقش یک راوی سرد و بی‌احساس ظاهر می‌شوند که حقیقت را با زبان ماشینی و بی‌جان منتقل می‌کند و از سوی دیگر، به‌عنوان ابزاری برای اختلال در روند روایت انسانی عمل می‌کنند. این پارادوکس میان روایت انسانی و روایت ماشینی، به‌خوبی توانسته بحران درک و دریافت حقیقت در جهان معاصر را به تصویر بکشد؛ جهانی که در آن روایت‌های دیجیتال و مصنوعی، جایگزین تجربه زیسته و حقیقی انسان‌ها شده‌اند.

همچنین، حذف موسیقی در بخش‌های عمده نمایش، یک انتخاب تکنیکی هوشمندانه است. سکوت مطلق، به‌شدت تماشاگر را وادار به مشارکت ذهنی می‌کند و در عوض، هر صدای طبیعی کوچک (نفس‌کشیدن بازیگران، صدای جابه‌جایی بدن‌ها، صدای صندلی‌ها و…) به عنصری دراماتیک بدل می‌شود که به ساخت تنش و تعلیق کمک می‌کند.

نگاه اجتماعی بی‌پرده اما عمیقاً فلسفی

نمایش «قاب» را نمی‌توان در دسته آثار صرفاً اجتماعی جای داد. هرچند روابط گسیخته خانوادگی، بحران‌های روانی، و زخم‌های پنهان‌شده در پسِ ظاهر زندگی معاصر از مضامین محوری آن هستند، اما نگاه اثر فراتر از گزارش یک وضعیت اجتماعی است. زهرا محمدی با انتخاب فرمی تعمداً سرد و ایستا، موفق شده است پرسشی فلسفی را پیش بکشد: آیا در دنیایی که انسان‌ها هر لحظه در معرض بازنمایی‌های جعلی از خویش قرار دارند، حقیقتی برای بازگویی باقی مانده است؟

این پرسش، در تمامی اجزای نمایش طنین‌انداز است؛ از طراحی نور محدود و محاسبه‌شده گرفته تا میزانسن‌هایی که بیشتر به تابلوی نقاشی شبیه‌اند تا یک صحنه زنده تئاتری. «قاب» نه‌تنها داستان یک خانواده، بلکه استعاره‌ای از وضعیتی کلان‌تر است؛ وضعیت انسان‌هایی که در محاصره قاب‌هایی زیبا اما بی‌جان، در جستجوی معنایی گمشده دست‌وپا می‌زنند.

جمع‌بندی: نمایشی برای آن‌ها که هنوز پرسش می‌کنند

«قاب» نمایشی برای تمامی تماشاگران نیست و نمی‌خواهد هم باشد. این اثر، نه در پی رضایت عامه است و نه برای مخاطبی که به دنبال سرگرمی یا داستان‌گویی خطی است. زهرا محمدی در این اثر، نوعی آوانگاردیسم هوشمندانه را به نمایش می‌گذارد؛ آوانگاردیسمی که نه به‌واسطه فرم‌گرایی بی‌هدف، بلکه با تمرکز بر ماهیت تفکر در تئاتر، تماشاگر را درگیر تجربه‌ای متفاوت می‌کند. اگرچه این رویکرد ممکن است در میانۀ راه، بخشی از مخاطبان را پس بزند، اما آنچه باقی می‌ماند، یک تجربه ناب و ماندگار برای تماشاگرانی است که جسارت غوطه‌ورشدن در سکوت و مکث را دارند.

زهرا محمدی با «قاب» نشان داد که هنوز می‌توان به زبان‌های خاموش تئاتر اندیشید و در دنیایی که از هیاهو و فوران‌های نمایشی اشباع شده، با سکوت و خلأ، طوفانی در ذهن مخاطب برپا کرد.