انتقام ناتمام؛ روایتی از زنی که هرگز پیروز نشد
نقد فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی
قسمت دوم (سامخانیان: مدرسه ای که علیار را نخواست)
مهناز بعد از مرگ علیار به مدرسه می رود و ناظم مدرسه را مواخذه می کند. نه تنها موفق نمی شود که به ناظم مدرسه حس عذاب وجدان بدهد، بلکه خودش با حالی خرابتر به خانه باز
... دیدن ادامه ››
می گردد.
در ابتدای فیلم می بینیم که مهناز در یک مرکز زیبایی نشسته و به صورتش کرم بی حس کننده زده است. دوربین از صورت او دور می شود و زنان دیگری را می بینیم که در این مرکز زیبایی نشسته اند و همگی کرم بی حسی به صورت خود مالیده اند. در ادامه ی فیلم قاب های کلوزآپ بسیاری از صورت بازیگر را می بینیم که ضد این بی حسی است. در همین صحنه که مهناز برای مواخذه ی سامخانیان (ناظم مدرسه) به مدرسه رفته است دوربین یک اکستریم کلوزآپ روی صورت بازیگر میگیرد که تمام حس را از صورت او بیرون بکشد. این تضاد معنا دارد. دوربین ریزترین انقباضات عضلات صورت مهناز را همراه با اشک و آبریزش بینی نشان میدهد. خشم، تحقیر، و درماندگی او که دیگر نمیتواند بیحس بماند. و به دوربین نگاه می کند.
چرا در این قاب نگاه بازیگر به دوربین است؟ او دارد به مخاطبان نگاه می کند. مخاطبانی که آنها هم دارند مهناز را سرزنش می کنند. یک مادر با دو فرزند حق ندارد به دنبال شادی و ازدواج مجدد باشد. جامعه اغلب از مادران انتظار دارد فداکاری مطلق کنند. نگاه مهناز با آن وضعیت به نگاه ناعادلانه ی جامعه و مخاطبان گره خورده است. مهنازی که آنقدر تنهاست که نه مدرسه فرزندش را نگاه می دارد، نه همکارش و نه کس و کار دیگری دارد! تنهایی و درماندگی مجبورش می کند که فرزندانش را نزد بی مسئولیت ترین فرد ممکن بگذارد. اینجا سوال اصلی مخاطب مطرح می شود: "آیا بهتر نبود جای اینکه فرزندانت را نزد این فرد بگذاری، خواستگاری را لغو می کردی؟" فیلم نشان می دهد که چگونه مهناز ناچار است به خواستگاری تن بدهد و نمی تواند آنرا لغو کند. اما باز هم برای مخاطب قانع کننده نیست و مهناز را به عنوان یک "مادر" مقصر می شناسد. این تقصیرها آنجا شدت می گیرد که میبینیم مهناز در جریان کارهای پسرش هم نبوده و در مدرسه از رفتارهای ناهنجار او ابراز بی اطلاعی می کند.
از نظر مخاطبان بی اطلاع بودن مادر از وضعیت تحصیلی و رفتاری پسرش مذموم است. بخش زیادی از همین مخاطبان اگر یک پدر از وضعیت تحصیلی و رفتاری پسرش بی اطلاع باشد آنرا مذموم نمی دانند. اگر مرد در جریان امور تحصیلی فرزندش نباشد قابل پذیرش است اما "مادر" هرگز. او علاوه بر اینکه باید برای فرزندانش پدر باشد باید "مادر" هم باشد. این "مادر" یک بت است. قدیسی است که شایسته ی پرستش است. بهشت زیر پای "مادران" است. جامعه بتی بزرگ و پاک و مقدس به نام "مادر" ساخته و زنان را مجبور کرده که "مادر" باشند. بزرگترین الگوهای زن در جامعه زنانی هستند که "مادر" هستند. حضرت مریم (ع)، پاک، منزه، باکره، مقدس و "مادر" است. همین انتظارات از همه ی زنان وجود دارد. جایگاهی به ظاهر والا که جامعه برای زن قائل است همین "مادر" بودن است. زن مجبور است همان "مادری" باشد که بتش را جامعه ساخته و به او نشان می دهد. مادر! این بت بزرگ، بیش از آنکه یک جایگاه رفیع واقعی برای زن باشد یک محل اتهام است. مادر متهم است به اینکه برای فرزندش کم کاری کرده است و "مادری" نکرده است. این علت نگاه معنادار یک مادر آسیب دیده، زخم خورده و فرزند مرده به مخاطب است.
فیلم به خوبی نشان میدهد که چگونه جامعه مادران را بهراحتی مقصر میداند، درحالی که مردان (حمید، پدرشوهر، ناظم) بدون بازخواست رها میشوند. این دوگانگی استانداردهای اخلاقی را آشکار میکند. فیلم به نوعی "زن" بودن را در مقابل "مادر" بودن قرار داده است. آیا جامعه به مادران اجازه میدهد هم زن بودن (عشق و میل به ازدواج) و هم مادر بودن را با هم داشته باشند؟ یا اینجا بت مادر با زن بودن در تضاد قرار می گیرد؟
صحنه ی ابتدایی فیلم یادآور سکوت اجباری (بی حسی) زنان در برابر ظلمهای روزمره است. چه در زندگی زناشویی، چه در ساختارهای اجتماعی. صورتهای بیحس و بیاحساس زنان، گویی هیچ یک از آنها نمیتوانند درد خود را فریاد بزنند. سالن زیبایی جایی است که زنان صورتهای خود را مطابق استانداردهای مردپسند تغییر میدهند. یکی از استانداردهای مردپسند همان "مادر" بودن و بتی است که مردان ساخته اند و اسمش را "مادر" گذاشته اند. بیحس میکنند تا درد مادر بودن را تحمل کنند. زنان در سالن زیبایی منفعلاند. نشسته اند و دست روی دست گذاشته اند. جامعه به آنها یاد داده که برای بقا باید در سکوت و بیحس باشند. در اسطوره مدهآ، او با فریاد انتقام میگیرد، اما مهناز حتی فریاد زدنش هم شنیده نمیشود. صحنه ی کلوزآپ روی صورتش در مقابل ناظم مدرسه، نشان میدهد که خشم او در سکوت میسوزد.