انتقام ناتمام؛ روایتی از زنی که هرگز پیروز نشد
نقد فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی
قسمت چهارم (پدربزرگ: قاتلی با مصونیت قانونی)
مهناز تمام تلاشش را می کند که از طریق قانونی به پدرشوهر سابقش (حسن پورشیرازی) آسیب بزند و انتقام مرگ علیار را بگیرد ولی قوانین جامعه ی مردسالار به نفع مردان است. مهناز ابتدا سعی می کند که از طریق قانونی اقدام کند. نقد قانون پوسیده و عقب مانده ی جامعه مهمترین پیام فیلم است. در صحنه ای که مهناز در دفتر وکیل دنبال راه حلی برای اقدام علیه پدرشوهر می گردد وکیل می گوید که حتی اگر پدرشوهر اقدام به قتل مستقیم نیز کرده باشد باز قانون مجازات خاصی برای او در نظر نمی گیرد چون او ولی دم است! ولی دم و قیم قانونی موضوعی است که در زندگی سنتی مفهوم داشته. اگر فقط صد سال به عقب برویم می بینیم ارتباط پدربزرگ با نوه مانند امروز نیست. اما قانون قدیمی هنوز پابرجاست و پدربزرگ هنوز قیم نوه است و حتی اگر او را تعمدا به قتل برساند ولی دم محسوب می شود و
... دیدن ادامه ››
مجازات اعدام ندارد! این قانون آنقدر عقب مانده است که حتی انسان امروزی نمی تواند درک کند که چرا قانون برای ولی دم تخفیف قائل شده است؟ اگر پدری فرزندش را بکشد این قتل چه تقاوتی دارد با اینکه یک غریبه آن فرزند را به قتل برساند؟ آیا نفس قتل نباید مجازات یکسان داشته باشد؟ چطور با برقراری نسبت خونی (آن هم فقط از جانب پدر) مجازات جرم به این بزرگی به شدت کاهش میابد؟!
تمام این سوال ها که در ارتباط با چنین احکام و قوانین تاریخ گذشته ایست در فیلم با یک نگاه به دوربین و لبخند بازیگر عنوان می شود. ناگهان مهناز به دوربین نگاه می کند و می خندد. خنده ای که مشخص است دارد این قوانین را مسخره می کند. فیلم برای دور زدن سانسور در نمای بعدی ندا (دختر مهناز) را نشان می دهد که پشت دیواری شیشه ای نشسته و به مادرش نگاه می کند. انگار که آن خنده و تمسخر قوانین و آن نگاه نه به مخاطب، بلکه به ندا در فیلم است.
این نگاه به دوربین شکستن دیوار چهارم و ارتباط مستقیم با تماشاگر است. دیوار چهارم یک مفهوم مدرن در هنرهای نمایشی است. صحنه تئاتر با سه دیوار محصور شده است. در قرن بیستم هنرمندان تئاتر یک دیوار به نام دیوار چهارم را عنوان کردند که چهارمین ضلع صحنه ی تئاتر است. دیواری نامرئی که بین صحنه و تماشاگر است. تا زمانیکه بازیگر ارتباطی با تماشاگر نداشته باشد این دیوار نامرئی وجود دارد. به محض اینکه بازیگر با تماشاگر ارتباط برقرار می کند این دیوار شکسته می شود. این تکنیک که در سینما به ندرت استفاده میشود، تماشاگر را از حالت انفعال خارج میکند و او را مستقیما در موضع قضاوت قرار میدهد. مهناز با این نگاه میگوید: «ببین! این قانون مضحک را میبینی؟ تو هم مثل من میدانی که این عدالت نیست؟ » مهناز تمام مسیرهای قانونی را آزموده و حالا میفهمد که قانون نه تنها حامی او نیست، بلکه حامی مسبب اصلی مرگ فرزندش است. این خنده، واکنشی روانشناختی در برابر پوچی غیرقابل درک سیستم است. در روانشناسی، خنده ناگهانی در مواجهه با فاجعه، نشانه سوگ تبدیلشده به یأس است. این نشان میدهد او به نقطه اوج درماندگی رسیده که حتی خشم هم نمیتواند این بیعدالتی را توصیف کند. درواقع، این نگاه و این خنده، مرگ امید به عدالت است. این صحنه، فیلم را از یک درام خانوادگی به یک اعتراض اجتماعی تبدیل میکند و میتوان آنرا به عنوان «انقلاب سکوت» یک زن علیه سیستم تفسیر کرد.
حالا این انقلاب سکوت است که قابل قیاس با اسطوره ی مده آ میشود. آنجا کرئون حاکم است که نماینده ی قدرت سیاسی و مردسالاری در کورینت است. او به مده آ حکم می کند که از کورینت خارج شود. مده آ که به خانواده و وطن خود خیانت کرده است جایی برای رفتن ندارد. از طرفی مدهآ یک زن بیگانه است و هیچ حقی در سیستم قضایی کورینت ندارد. سیستم قضائی کورینت هم به مده آ ظلم می کند. اما مده آ برخلاف مهناز سکوت نمی کند. او کرئون را که حاکم کورینت است، می کشد. مده آ ابتدا جیسون را فریب می دهد و او را راضی می کند که اجازه دهد پسرانش با پیشکشی گرانبها به دیدن گلاوکه، همسر جدید جیسون بروند. پیشکشی قبایی است که مده آ از خدای خورشید گرفته است. مده آ قبای به سم آلوده را از طریق پسرانش به گلاوکه هدیه می کند و او به محض پوشیدن آن مسموم می شود و می میرد. سم حتی کرئون را هم می کشد. اما خشم مده آ تسکین نیافته است. او برای داغ گذاشتن به دل جیسون پسران خودش را هم می کشد و اجسادشان را با خود می برد تا در سرزمین هرا (ایزد بانوی زناشویی در اساطیر یونان) به خاکشان بسپارد و حسرت در آغوش کشیدن مرده ی پسران را هم به دل جیسون بگذارد.
مهناز اما تمام تلاشهایش برای انتقام شکست میخورد. قانون از پدرشوهر حمایت میکند. مدهآ در دنیای اسطورهای کاملا خارج از سیستم قانونی عمل میکند. در اصل او سیستم قضایی کورینت را با کشتن کرئون نابود می کند. این قتل یک انتقام شخصی و عادی نیست و در اصل انتقام گیری از بی عدالتی جاری در کورینت است. مهناز در دنیای واقعی اول به قانون پناه میبرد، اما قانون او را پس میزند و در نهایت مهناز چاره ای جز انقلاب سکوت و خنده ای تلخ و مایوس کننده و نگاه به مخاطب از سر ناچاری ندارد. قوانین مدرن بهظاهر مدنی، در واقع همان اصول مردسالارانه سنتی در اسطوره مده آ را بازتولید میکنند. مثل حق ولایت دم پدرسالارانه که به پدربزرگ اجازه میدهد حتی در قتل نوهاش مصون بماند. مده آ علیه این قوانین طغیان می کند و مهناز سکوت از سر ناچاری.
اقدام انتقام جویانه ی دیگری که مهناز علیه پدرشوهرش می کند این است که در بیمارستان دستگاه های تنفسی را از او قطع می کند. زمانیکه قلب پدرشوهر کامل می ایستد و از مرگ او اطمینان حاصل می کند دوباره دستگاه ها را وصل کرده و آلارم اضطراری را برای تیم احیا به صدا در می آورد. تیم احیا خودش را به اتاق می رساند و چندین بار جهت احیا تلاش می کند و نهایتا موفق می شود. پدرشوهر جنایت کار زنده می ماند. این صحنه در مقایسه با صحنه ای خلق شده است که علیار، فرزند مهناز، نیز در اتاق عمل است و تیم احیا در حال تلاش برای احیای اوست اما هرچه تلاش می کند فایده ای ندارد و علیار از دست می رود. آنجا مهناز با تمام وجودش می خواهد که دکترها کاری بکنند و تیم احیا تلاش بیشتری بکند تا فرزندش شاید به زندگی بازگردد. مهناز التماس میکند، اما مرگ غیرمنطقی است. تیم پزشکی تمام تلاشش را میکند، اما هیچ معجزهای رخ نمیدهد. انگار جهان به مرگ این کودک رضایت داده است. در اتاقی که پدرشوهر بستری شده قضیه برعکس است. مهناز می خواهد که پدرشوهرش بمیرد و آرزو دارد که تلاش تیم احیا شکست بخورد. اما نتیجه عکس می شود. انگار که کائنات هم با مهناز لجبازی می کند. قضا و قدر هم به نفع مردسالاری است و مرد جنایت کار را امان می دهد. این سکانس تلخترین و عمیقترین نمادپردازیهای فیلم را شکل میدهد که به شکلی تراژیک ناکارآمدی خشم زنانه در برابر سیستم مردسالار و حتی بیعدالتی هستیشناختی را به تصویر میکشد.