در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سجاد خلیل زاده درباره نمایش نود و یک | ۹۱: نبش‌قبر حقیقت در ذهنی مخدوش؛ نگاهی نو به نمایش «۹۱» آرش دادگر در رو
S4 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.90 : 10:41:38
نبش‌قبر حقیقت در ذهنی مخدوش؛ نگاهی نو به نمایش «۹۱» آرش دادگر

در روزگاری که تئاتر ایران میان دو قطب تکرار مکررات در درام‌های آپارتمانی و ژست‌های روشنفکرانه بی‌محتوا سرگردان است، آرش دادگر با «۹۱» نه تنها نمایش نمی‌سازد، بلکه یک آزمایشگاه ذهنی برای تماشاگر می‌گشاید. در این آزمایشگاه، مخاطب دیگر تنها نظاره‌گر نیست؛ بلکه او را به عنوان موش آزمایشگاهیِ مواجهه با حقیقت و توهم به درون دالان‌هایی از پرسش‌های بی‌پاسخ پرتاب می‌کند. آنچه «۹۱» را از سایر آثار پیشین دادگر و دیگر کارگردانان هم‌نسلش متمایز می‌کند، عبور آگاهانه از زیبایی‌شناسی صحنه به سوی هزارتوی مکاشفه ذهنی تماشاگر است. در این نمایش، پرسش مهم این نیست که «چه کسی مقصر است؟»، بلکه پرسش اصلی این است که: آیا ما به عنوان جامعه، توانایی درک حقیقت را از کف نداده‌ایم؟

رمزگشایی از یک فرم؛ معماری صحنه به مثابه‌ی یک پرونده بازنشده
فضاسازی دادگر در «۹۱» نه به سبک رئالیستی و نه با نشانه‌های آشنای سوررئالیسم متداول انجام شده است. او صحنه را به شکل یک پروندۀ جنایی بازنشده ... دیدن ادامه ›› طراحی می‌کند؛ اتاقی که در عین مینیمالیسم، مملو از نشانه‌هایی است که نه توضیح داده می‌شوند و نه به سادگی قابل رمزگشایی‌اند. دکور، یک معماری ذهنی است؛ نه صرفاً یک مکان فیزیکی. در واقع، این نمایش صحنه‌ای ندارد که بازیگران روی آن بازی کنند؛ بلکه صحنه، خودِ ذهن درهم‌شکسته قربانی است که بازیگران در آن حرکت می‌کنند. تماشاگر در این میان، تبدیل به بازپرسی می‌شود که به هزاران سند و مدرک نگاه می‌کند اما نمی‌تواند آن‌ها را به یک روایت قطعی پیوند دهد.

بازیگری به مثابه‌ی ناپایداری هویت
در «۹۱»، هویت‌ها شکل نمی‌گیرند؛ بلکه دائم در حال فروریختن و بازسازی شدن‌اند. دادگر هوشمندانه از مفهوم بازیگر به عنوان شخصیت فاصله گرفته و آن‌ها را به واحدهای درهم‌آمیخته‌ی هویت انسانی بدل می‌کند. مرد همزمان قربانی است و متهم، دختر بچه همزمان شاهد است و قاتل، و کارآگاهان به جای یافتن حقیقت، به بازتولید تردیدها مشغول‌اند. این شیوه از بازیگری که بر اساس فیزیکالیتی انعطاف‌ناپذیر و روان‌شناسی انعطاف‌پذیر طراحی شده، نقطه قوتی است که به ندرت در صحنه‌های تئاتر ایران دیده می‌شود.

در این مسیر، بازی عمار عاشوری در نقش مرد یک شاهکار زیرپوستی است؛ نه در بیرون‌ریزی احساسات بلکه در کنترل بی‌رحمانه‌ی آن‌ها. او در لحظاتی که می‌تواند با اغراق در بازی به سمت یک تئاتر سانتی‌مانتال بلغزد، تصمیم می‌گیرد که خود را پس بزند و همین امر است که وحشت موقعیت را به شکلی چندبرابری به مخاطب منتقل می‌کند.

روایت به مثابه‌ی انهدام خطیّت
ساختار روایی نمایش «۹۱» بیش از آنکه بخواهد به داستان‌گویی وفادار بماند، یک ضدروایت آشوبناک را دنبال می‌کند. داستان، موجودیت خارجی ندارد بلکه مدام در ذهن قربانی و مخاطب بازنویسی می‌شود. دادگر در این اثر به نقطه‌ای از بلوغ رسیده که روایت را نه به عنوان انتقال‌دهنده اطلاعات بلکه به عنوان ابزاری برای ایجاد بحران ادراکی مخاطب به کار می‌گیرد. او به تماشاگران خود می‌آموزد که «فهمیدن» یک امتیاز نیست؛ بلکه شاید فهمیدن در جهانی که حقیقت در آن به کالا بدل شده، یک لعنت ابدی است.

زبان تصویر؛ ویدئو آرت به عنوان حافظه‌ای پاره‌پاره
ویدئو آرت‌های نمایش نه برای «نمایش دادن» بلکه برای دستکاری در حافظه مخاطب استفاده شده‌اند. این تصاویر، یادآور تصاویری نیستند که در گذشته دیده‌ایم، بلکه تصاویری هستند که می‌توانستیم ببینیم اما فراموش کرده‌ایم. به این ترتیب، تکنیک ویدئو در «۹۱» صرفاً یک عنصر تکنولوژیک نیست؛ بلکه ابزاری است برای بازنمایی فراموشی عامدانه یک جامعه در مواجهه با فجایع پنهان.

موسیقی و صدا؛ زخم‌هایی که شنیده می‌شوند
یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های نمایش، طراحی صداست که در آن موسیقی، یک نقش روایی مستقل ایفا می‌کند. صداها در «۹۱» نه فضاساز، بلکه شخصیت‌های زنده‌ای هستند که روایت را به پیش می‌برند و در نقاطی حتی نقش شاهدان خاموش پرونده را ایفا می‌کنند. دادگر با استفاده از لایه‌های صوتی متداخل، موفق شده جهانی خلق کند که در آن حقیقت، پژواکی گنگ در پس‌زمینه است و هرگز به روشنی بیان نمی‌شود.

فرجام: تئاتر به مثابه کنشگری ذهنی
دادگر در «۹۱» دست به جسارتی زده که کمتر کارگردانی در تئاتر ایران به آن تن داده است: او تماشاگر را از یک دریافت‌کننده منفعل به کنشگری ذهنی فعال بدل می‌کند که باید در جایگاه یک قاضی، دادستان، قربانی و حتی متجاوز، پازل نمایش را بارها و بارها بازسازی کند و هر بار به بی‌نتیجگی برسد. این کنشگری ذهنی نه برای رسیدن به پاسخ بلکه برای تجربه‌ی مواجهه‌ی بی‌واسطه با دردهای پنهان جامعه طراحی شده است.

دادگر در این نمایش به تئاتر به عنوان یک رسانه‌ی انتقال پیام نگاه نمی‌کند؛ بلکه آن را مکانی برای زیستنِ یک زخمِ مشترک می‌داند. و اینجاست که «۹۱» نه یک اثر نمایشی، بلکه یک تجربه‌ی آگاهانه‌ی زیستن در ذهن یک قربانی تجاوز است که مرز میان حقیقت و توهم در آن تا ابد مخدوش باقی خواهد ماند.

نتیجه‌گیری
«۹۱» نمایشی است که باید بارها دیده شود و هر بار با آن جنگید. نمایشی که تماشاگر را وادار می‌کند تا نقش خود در بازتولید فجایع خاموش جامعه‌اش را بپذیرد. آرش دادگر با این اثر، تئاتر را از حاشیه‌های نمایش‌نامه به متن زنده‌ی بحران‌های انسانی بازگردانده است؛ تئاتری که نه برای تماشا، بلکه برای شکنجه‌ی آگاهانه ذهن مخاطب ساخته شده است.

سجاد خلیل زاده
سپهر، عمار عاشوری و آرش دادگر این را خواندند
مهدی روزبهانی و مهدی تاج الدین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید