تحلیل طراحی صدا و نور (Sound Design & Lighting Design) در نمایش «۹۱» آرش دادگر
طراحی صدا (Sound Design): روایت در لایههای نشنیده
در نمایش «۹۱»، صدا یک ابزار تزئینی نیست؛ بلکه یک شخصیت مستقل است که حتی فراتر از دیالوگها، روایت را هدایت میکند. آرش دادگر در این اثر از مفهوم “صدا بهمثابه حافظهی زخمخورده” بهره میگیرد. صدای لودگی بازپرس، نفسهای بریده دختر، بازتاب صدای اسلحه در ذهن، و حتی سکوتهای سنگین، همگی اجزایی از یک پازل شنیداری هستند که بدون آنها روایت بصری اثر ناقص خواهد ماند.
در بخشهایی که دیالوگها دچار گسست میشوند، صداها به شکلی اینتراکتیو (تعاملگرا) وارد میشوند و ذهن تماشاگر را به درون فضای کابوسگونه
... دیدن ادامه ››
کاراکترها میکشانند. طراحی صدا در «۹۱» را میتوان معادل “امواج مغزی یک فرد دچار PTSD (اختلال استرس پس از سانحه)” دانست که در قالب ارتعاشات و پژواکهای شنیداری تجسم یافته است.
نکته ظریف کارگردانی دادگر در طراحی صدا، استفاده از تضاد لحن (Tone Shift) است. لحظاتی که مخاطب انتظار آرامش دارد، ناگهان یک صدای ناهنجار، لرزش درونی ذهن او را بازتاب میدهد. این تکنیک که بسیار نزدیک به شیوههای مدرن طراحی صدا در تئاترهای تجربی اروپایی است، در این اجرا به حد اعلای خود رسیده.
طراحی نور (Lighting Design): بازتاب توهم و واقعیت در لایههای نوری
نور در نمایش «۹۱» صرفاً برای روشن کردن صحنه نیست؛ بلکه تبدیل به خطکشِ کشسان واقعیت و خیال شده است. نورپردازی در این نمایش بر اساس دو اصل کلیدی شکل گرفته است:
نور بهعنوان برش مغزی شخصیتها (Psychological Cut)
در صحنههایی که ذهن شخصیتها دچار تردید یا فروپاشی میشود، نور نیز از مسیر طبیعی خود خارج میشود. سایههای کشیده و پررنگ، خطوط نور روی چهرهها، و نقاط تاریک که بیهشدار گسترش مییابند، همه بازتابدهندهی فروپاشی لایههای ادراکاند. این تکنیک، دقیقاً با مکانیسم ذهن یک قربانی شیزوفرنیک تطابق دارد.
تضاد نور و ویدئو: دو واقعیت در یک صحنه
دادگر با ترکیب نورپردازی زنده و تصاویر از پیش ضبطشده (ویدئوآرت)، دو سطح از واقعیت را به تماشاگر تحمیل میکند. نور زنده، تداعیگر لحظه حال است؛ اما تصاویر ویدئویی در یک فضای خاکستری معلق اجرا میشوند. این تضاد باعث میشود که مخاطب هرگز مطمئن نباشد آنچه میبیند “اکنون” است یا “بخشی از حافظه تحریفشده قربانی”.
نورپردازی در «۹۱» بیشتر از روشنایی یا سایه است؛ این همان خطکشِ ناپایداری ادراکی است. نور، گاه مانند برش روانی، یا روشنانگر ناپایداری درستی در ذهن شخصیتها وارد میشود. تضاد میان نور زنده و تصاویر ویدئویی ثبتشده، بین آنچه واقعی است و آنچه خاطره یا توهم، نمایشی لوکس اما عمداً مبهم میآفریند.
در لحظاتی، تاریکی مطلق حکمفرما میشود. اما این تاریکی، تسکینی نیست. بلکه عامدانه اضطرابی میآفریند؛ اضطرابی که تماشاگر را در موقعیتی شبیه ذهن قربانی قرار میدهد. تکنیکهای نور که دقیق و خلاقانهاند، مانند نورهای حملهگر (Snatch Lighting)، در عین ناگهانی بودن، ذهن مخاطب را در حالت اضطرار نگه میدارند.
استفاده از تاریکی بهعنوان ابزار کارگردانی
در بسیاری از لحظات کلیدی، دادگر به جای استفاده از نورپردازی فانتزی یا جلوههای اغراقآمیز، عمداً به تاریکی مطلق پناه میبرد. اما این تاریکیها نه برای استراحت ذهن مخاطب، بلکه برای افزایش اضطراب و تپشهای قلبی بهکار رفتهاند. لحظاتی که تماشاگر در تاریکی کامل قرار میگیرد و تنها صدای یک نفس بریده را میشنود، دقیقاً جایی است که کارگردان ذهن مخاطب را بهمثابه قربانی تجاوز بازسازی میکند.
تکنیک “نورهای یغمایی” (Snatch Lighting)
یکی از تکنیکهای خلاقانه که در این نمایش استفاده شده، نورهای یغمایی یا نورهای حملهگر (Snatch Lighting) است؛ به این معنا که نور به صورت ناگهانی و تیز بر نقطهای متمرکز میشود و سپس بلافاصله خاموش میشود. این روش علاوه بر بازتاب ضربههای ذهنی شخصیتها، مخاطب را وادار میکند که هر لحظه در حالت آمادهباش ذهنی بماند.
هماهنگی بینقص نور و صدا: همجنسسازی حسی
دادگر در «۹۱» موفق شده است که نور و صدا را به شکلی همجنس درآورد؛ به طوری که گویی مخاطب نه نور میبیند و نه صدا میشنود، بلکه یک بافت حسی واحد را تجربه میکند. این دستاورد، نیازمند انسجام کامل در تیم اجرایی نور و صداست و به ندرت در تئاترهای ایران با چنین دقتی به آن پرداخته شده است.
نتیجهگیری: نور و صدا در «۹۱»؛ ابزارهایی برای ایجاد یک واقعیت روانی جدید
در نمایش «۹۱»، طراحی نور و صدا نه تنها ابزارهای مکمل کارگردانی نیستند، بلکه خودِ کارگردانیاند. دادگر بهجای آنکه با نور و صدا صرفاً فضاسازی کند، آنها را به ابزارهایی برای کنترل ذهن مخاطب بدل کرده است. نتیجه، خلق یک تجربهی روانشناختی عمیق است که ذهن مخاطب را از صحنه به درون ذهن شخصیتها میکشاند. این نمایش در عرصه کارگردانی تکنیکی، بیشک یکی از موفقترین نمونههای سالهای اخیر تئاتر ایران است.
در «۹۱»، کارگردانی، نور و صدا، نه تکقطعههایی مستقل، بلکه قطعاتی از یک کالبد روانپریشی صحنهای هستند. دادگر نه صرفاً نمایشی، بلکه تجربهای را میسازد که تماشاگر منطق معمول روایت را پشت سر میگذارد، وارد لایههای ناآگاهانه ذهن میشود و در آنجا، هر حقیقت احتمالی را بازمیجوید، بی آنکه به نتیجهای قطعی برسد.
سجاد خلیل زاده