نقد نمایش «قبیلهها»
اجرای دوشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۴ | طراح و کارگردان: محمد عبدالهی
صحنه از همان لحظهی آغاز تکلیفش را روشن میکرد: میز و صندلیهایی پوشیده در سرخی، نه نشانهای از گرما و صمیمیت، بلکه استعارهای از زخمی که سالها در پیکرهی یک خانواده جا خوش کرده است. نمایش قبیلهها نوشته نینا رین و به کارگردانی محمد عبدالهی، تماشاگر را به قلب همین زخم پرتاب میکند؛ جایی که زبان، بهجای آنکه ابزار ارتباط باشد، به سلاحی برای سلطه و طرد بدل میشود.
علی باقری در نقش پدر، روشنفکر مستبدی را به تصویر کشید که هر جملهاش همچون تیغی فضا را میشکافد. در برابر او، صفورا خوشطینت در نقش مادر،
... دیدن ادامه ››
سکوتی سنگین را به صحنه آورد؛ سکوتی که بیش از هر فریادی خشونت را طبیعی جلوه میداد. و در میانهی این دو، بیلی با بازی درخشان اصغر پیران، نقطهی جوشان نمایش بود؛ سکوتهایش سالن را میخکوب میکرد و نگاههایش رنجی را فریاد میزد که هیچ واژهای قادر به بیانش نبود.
ساناز طاری در نقش سیلویا، انسانیترین چهرهی نمایش را ساخت؛ زنی که نیمهشنواست و میان دو جهان در رفتوآمد، صدایش لرزان اما عمیق بود. زهرا حیدری در نقش روث، دختر هنرمند و خاموش خانواده، با حضوری ظریف نشان داد چگونه نسلهای حساس در میان هیاهوی قدرت گم میشوند. و سرانجام مصطفی فاضلی در نقش دنیل، جوانی عصبی و طغیانگر را آفرید که هر بار به مرز رهایی نزدیک شد، اما دوباره در دهان قبیله فرو رفت.
عبدالهی با هوشمندی ریتمی سینوسی برای اجرا برگزیده بود؛ هیاهوهایی پرتنش که ناگهان جای خود را به سکوتهایی عمیق میدادند. سکوتهایی که خالی نبودند؛ سکوتهایی که پر بودند از کلماتی که گفته نشد، از فریادهایی که در گلو شکست.
تماشای این اجرا در شب سوم شهریور برای من یک پرسش را برجای گذاشت: آیا در قبیلههای امروز ما، واقعاً کسی شنیده میشود؟ یا همه در نهایت محکوم به سکوتاند؟!