بررسی کارگردانی نمایش «خفهشو عزیزم!»
مینیمالیسم بهعنوان استراتژی
احمد بیگی در مقام کارگردان، بهجای استفاده از دکورهای پرجزئیات یا صحنهآراییهای پرهزینه، به سمت مینیمالیسم گرایش یافته است. این انتخاب، صرفاً یک محدودیت مالی یا صحنهای نیست، بلکه نوعی تصمیم زیباییشناختی آگاهانه است که متن صالح علاء را در مرکز قرار میدهد. حذف هر عنصر زائد از صحنه، به مخاطب اجازه میدهد تا تمام تمرکزش را روی تنش میان دو شخصیت و گفتوگوهای آنها بگذارد. این تصمیم در واقع بازگشتی است به جوهرهی تئاتر؛ یعنی برخورد زندهی بدنها و کلمات در
... دیدن ادامه ››
فضایی مشترک.
ریتم و ضرباهنگ
یکی از مهمترین ویژگیهای کارگردانی در این نمایش، کنترل ریتم است. با توجه به حضور تنها دو بازیگر، خطر اصلی این گونه آثار، یکنواختی و افت کشش نمایشی است. بیگی با طراحی دقیق ورودیها، خروجیها، مکثها و حتی تغییرات ظریف در میزانسنها، اجازه نمیدهد ضرباهنگ نمایش فروبپاشد. او با دقت، شدت و ضعفهای عاطفی صحنهها را تنظیم میکند و همچون رهبر ارکستر، اوج و فرودها را به گونهای سامان میدهد که تماشاگر تا پایان همراه باقی بماند.
میزانسنهای پویا
میزانسن در «خفهشو عزیزم!» اگرچه در نگاه نخست ساده به نظر میرسد، اما بر پایهی اصولی دقیق طراحی شده است. بازیگران هرگز در صحنه ثابت نمیمانند؛ حتی در نشستن یا سکوت، نوعی جابهجایی روانی و تنش فضایی وجود دارد. بیگی بهخوبی میداند که در نمایشی دوپرسوناژی، کوچکترین تغییر در فاصلهی بدنها میتواند معنایی تازه خلق کند. این تغییرات ظریف در موقعیت بدنها و جهت نگاه، بار معنایی صحنه را ارتقا میدهد و مانع از ایستایی اثر میشود.
هدایت بازیگران
یکی از نقاط قوت آشکار کارگردان، هدایت بازیگران است. بیگی موفق شده میان بازیهای شهروز آقائیپور و المیرا صارمی نوعی توازن و دیالکتیک ایجاد کند. شخصیت مرد با انرژی انفجاری، حرکات ناگهانی و لحنی پرخاشگرانه هدایت میشود، در حالیکه شخصیت زن با حرکات نرمتر، سکوتهای عمیقتر و بدن سیالتر، نقش وزنهی متقابل را ایفا میکند. این دوگانگی که کارگردان با ظرافت آن را تنظیم کرده، نمایش را از سقوط به ورطهی یکدستی نجات میدهد.
استفاده از سکوت و خلأ
بیگی سکوت را همانند دیالوگ، بخشی از زبان کارگردانی خود میداند. او با تعبیهی مکثهای طولانی و لحظات خلأ، فضایی میآفریند که مخاطب را وادار میکند میان کلمات، معنا را جستوجو کند. این سکوتها، نه خلأیی تهی، بلکه لحظاتی پُر از تنش هستند؛ لحظاتی که ذهن تماشاگر را به سمت باستانشناسی حقیقت سوق میدهند.
نورپردازی و طراحی صحنه
در طراحی صحنه و نورپردازی نیز، انتخابها در خدمت همان مینیمالیسم و تأکید بر کلمات قرار دارند. نورهای ساده و کنترلشده، بدون جلوههای اغراقآمیز، فضا را صمیمی و در عین حال تعلیقآلود میسازد. این نورپردازی حسابشده به جای آنکه روایت را توضیح دهد، تنها مسیر نگاه مخاطب را هدایت میکند. در نتیجه، نور و صحنه به ابزاری برای تمرکز بیشتر بر روابط انسانی بدل میشوند، نه به ابزاری برای نمایشگری بصری.
تبدیل روایت به تجربه شخصی
کارگردان موفق شده است از دل متن سهپارهی صالح علاء، اجرایی بسازد که هر مخاطب به شکلی شخصی با آن ارتباط برقرار کند. این امر نه به واسطهی متن، بلکه عمدتاً نتیجهی کارگردانی است: چیدمان میزانسنها، ایجاد لحظات گسسته و روایتهای تکرارشونده، نوعی چندپارگی آگاهانه ایجاد میکند که تماشاگر را از موضع منفعل خارج کرده و به شریکی فعال در ساختن معنا تبدیل میکند.
نتیجهگیری
کارگردانی احمد بیگی در «خفهشو عزیزم!» نشان میدهد که او بهخوبی به امکانات و محدودیتهای متن و صحنه واقف است. او نه به دنبال پرزرقوبرق کردن اثر بوده و نه به دام سادهسازی افتاده است. در عوض، با تکیه بر مینیمالیسم اجرایی، کنترل دقیق ریتم، هدایت حسابشدهی بازیگران و استفاده هوشمندانه از سکوت، نمایشی خلق کرده که هم از نظر تکنیکی و هم از منظر زیباییشناختی، واجد ارزشهای حرفهای است.
اگرچه بیگی در آغاز مسیر کارگردانی حرفهای است، اما همین اثر نشان میدهد که او زبان کارگردانی خود را یافته است: زبانی صریح، دقیق و وفادار به جوهرهی تئاتر، که میتواند در آینده، سهمی جدی در جریان تئاتر معاصر ایران ایفا کند.
سجاد خلیل زاده