ماندن در آن سقوط بیانتها همیشه برای من سختتر از لحظهی برخورد است. شاید برای همین وقتی نمایش میپرسد «مُردن ترسناکتر است یا ترس از مردن؟» بیمکث میگویم: «ترس مداوم از مُردن».
نمایش در فضایی متفاوت و نمادگون به اجرا در میآید و جایی از حافظهی تاریخی و سیاسی و اجتماعیات را قلقلک میدهد.
دکوری که با ایدهی نامهها طراحی شده از ابتدای ورود به سالن چشمت را میگیرد. پیشبند خونآلود و تک دستکش زنها مدام وسوسهی یافتن معنا را در تو زنده میکند. وقتی به چرخهی تکرارشوندهی شخصیتها پی میبری آن ترسی که باید در ذهنت رسوخ میکند و درست همان چیزی است که تا مسیر رفتن به خانه در تو و با تو میماند و این یعنی نمایش، کارش را کرده است.
درود به تیم خوشفکر و هنرمند نمایش. بازیگرهای کاربلد و کارگردان خلاق.
با آرزوی درخشش روزافزون.