از دایره ها
گریزی
گزیری
نیست...
هجومِ دایره ها به بسترت
آن گاه که از خواب ها خط می خوری
حملۀ دایره ها به اتاقت
آن زمان که از پاشیدگی پاک می شوی
جنگِ دایره ها در گوشَت
آن لحظه که در پارک هایِ بی ضلع
ذهنِ پلاسیده ات را به آبشارِ بی هندسگی می بخشی
دایره ها دور نمی شوند
دایره در دایره در دایره می گردی
دور می شوی از نقطۀ شک
و گرد برگردت
دایره یِ یقین ترسیم میشود