نگاهی به نمایش «قاب» به کارگردانی زهرا محمدی
نمایش «قاب» نوشته کرول فرشت به کارگردانی زهرا محمدی، به کمک دیگر اعضای گروه از طریق قاب دوربین به افشاگری روابط از هم پاشیده و گاه پنهان یک خانواده میپردازد. آنچه اهمیت دارد نوع تکنولوژی نیست که به این افشاگری دامن میزند، هر نوع دوربین یا هر وسیله دیگری که از طریق آن بتوان خانوادهای را در یک قاب قرار داد، میتوانست به اثبات این بیانیه منجر شود. زیباست آنجا که در اجرای این نمایشنامه میزانسنها بازگوکننده و در تایید این فروپاشی روابط خانوادگی نقش بازی میکنند. وقتی که در ابتدای اجرا چهار کاراکتر محوری، شایان تقدیسی، زرگل گلیار، نهال فرجادی و فواد تباک به طریقی روی صحنه قرار گرفتهاند که هرکدام به یک سو مینگرند و رو به جهات مختلف دارند، آغازگر این افشاگری هستند که به زبان سینمایی «میزانسن واگرا» نامیده شدهاند. این درام بزرگ از نقطهای آغاز میشود که یک دوربین کوچک با نقشی بسیار بزرگ در مقابل اعضای این خانواده قرار میگیرد تا عکس دسته جمعی از آنها بگیرد. این لحظه به زبان سینمایی نقطه عطف اول است، نقطهای که به کمک دوربین درام آغاز میشود تا گسستگی و فقدان روابط عمیق خانوادگی را برملا کند. در حضور دوربین جابهجایی کاراکترها و عدم تمایل ایستادن آنها در کنار هم به بیانیهای حاکی از نبود تعلق خاطر به یکدیگر اشاره دارد. در این لحظه به زبان سینما تمامی پهنای صحنه آن چیزی است که به قول سینماگران از طریق «نمایاب دوربین» مشاهده میشود. در واقع قاب دوربین بهانهای برای مکاشفه نبود روابط صمیمی و گاه نامشروع در بین اعضای این خانواده است. تماشاگران در سالن نمایش در واقع انگار تمامی پهندشت صحنه را از پشت دوربین مینگرند، آنچه تماشاگران میبینند آن چیزی است که از نمایاب دوربین مشاهده میشود.
میزانسنها، بازیها، گرچه گاه متشکل از لحظاتی طولانی از سکوتهایی بامعنی است، اما در شکلگیری جریانهای پنهان نقش بازی میکند. وقتی که فرزندان این خانواده تلاش میکنند تا نحوه قرار گرفتن دستها و پاهایشان همسان عمل کنند، اتفاقاتی رخ میدهد که باید پنهان بماند ولی از طریق بیننویسیها روی پرده سینما سرانجام این میزانسنهای جزیی، ولی بسیار بیانگر، واقعیت هولناکی را افشا میکنند که انگار از نمایان دوربین دیده میشود. نوشتههای روی پرده سینما رازهایی که قابلیت آنها از طریق دیالوگها ناممکن است را افشا میکنند. جالب آنکه میزانسنها نشستن چفت در چفت فرزندان این خانواده را به میزانسنهایی تکاندهنده تبدیل میکند. در نمایشنامه قاب همه کاراکترها از چگونگی چیدمان خود و دیگر اعضای خانواده مطلعند، همگی در افشاگری روابط این خانواده کوچک شریکند و میدانند که چگونه در قاب و در کجای قاب قرار گیرند. نمایاب دوربین جهان روبهروی ماست، آنچه دوربین نمیتواند ضبط کند و تلاش برای به کار انداختن آن به نتیجه نمیرسد، به هیچوجه اتفاقی نیست. انگار قاب دوربین وجدان بیدار تماشاگران است که نمیخواهند فجایعی که در حال رخ دادن است، ثبت شود. اگر جزء به جزء میزانسنها و حرکات بازیگران به خوانش پرمعنی آن منجر نشود، آگاهی قاب دوربین بر ناآگاهی و عدم بصیرت تماشاگران دلالت دارد. قاب دوربین یک تکنولوژی صرف بیخاصیت نیست، بل نمادی است از وسیلهای که باید مکمل آگاهی و بصیرت تماشاگران باشد. با این تفاسیر نمایش قاب نه تنها به گسستگی و فقدان روابط انسانی یک خانواده که نماینده یک جامعه است، اشاره دارد، بلکه به فجایعی میپردازد که دیالوگها آگاهانه از بیان آنها عاجزند.