اگر رویکرد انتقادی یک اثر ما را بهجایی برساند که حداقل تا چند ساعت بعد از مواجهه با آن، شاعری نکنیم و مشغول تأمل و تفکر نسبت به چیستی رئالیستیک پدیدههای پیرامونمان شویم، میتوانیم نتیجه بگیریم که با یک اثر قابلاحترام در گونه اجتماعی روبرو شدهایم. اثری که بیشتر پرسش ایجاد کرده تا پاسخ ... پرسشهایی از جنسِ وجود، بُغض و افشاگری ...
با مقدمه فوق، نمایش «آشوویتس زنان» به سه دلیل مهم، جزو آثاری است که باعث شد متأثر شوم و چه چیز برتر از اثرگذاری و متأثر ساختن مخاطب ...
اول: انتخاب مکان اجرای بسیار مناسب و هوشمندانه برای چنین متنی ...مکان، هم اتمسفر ماجرا را میسازد و هممعنا ...
دوم: استفاده از تکنیک میزانسن انتقالی: چشم مخاطب خوب بین نقاط اشاره شونده و اشارهکننده میچرخد و هر بار با زاویه ای ای جدید در روایت روبرو میشود. هر گوشه جهانی میشود برای فریادی ...
سوم: بازیهای قدرتمند: کار بازیگرانِ این اثر در حد بضاعت نیست... فراتر از آن است... ارتباط چشمی مناسب، ارکستراسیون کلامی طنین دار و مکثهای دقیق، امتیاز آنهاست.
باور کنیم که آشوویتس هم میتواند مردانه و زنانه شود. باور کنیم که کوره آدم سوزی زنان در طول تاریخ شعلههای با اشتیاقتری را برای سوزاندن در خود پرورانده ... باور کنیم که...
تماشای این اثر محترم بنا به دهها دلیل قابل ذکر و غیر قابل ذکر به همه پیشنهاد می شود...