خیلی کم پیش میاد طراحی صحنه و دکور استفاده شده مثل جلد خوب روی یک کتاب از دل قصه با ما حرف بزنه.اما این اجرای زیبا بهترین حسنی که داشت ایده ی دکور بود.
با خانه ای بی روح مواجه میشویم که در آن خانه رنگی دیده نمی شود،هرچه هست سیاهی و سفیدی میباشد حتی رنگ لباس زن.و این خانه نماد رابطه ی زن بیوه و همسرش پیش از فوت او هست.رابطه ای که جز تخت خواب چیزی از آن باقی نمانده،و رنگها در آن منزل از بین رفته اند.و آینه ای بزرگ که گذشته ها را مرتب به زن تنها یادآوری می کند.
و زیر تخت،در پوسته ی درونی این زندگی،خانه ای وجود دارد پر از رنگ و نشاط و نور و در یک کلام زندگی در آن خانه ی پنهانی جاری است.
اینکه زیر تخت چنین فضایی ساخته شده،نشان دهنده ی زندگی پنهانی مرد ماجراست و در خیانتهایی به این صورت که مرد یا زن،عاشق همسرش است اما رنگ زندگی را گم کرده،معشوقه زیر سایه ی فرد اصلی رنگ دارد نه به تنهایی.
و بازی با رنگ و نور هم نشاندهنده ی همین موضوع میباشد.زندگی اصلی مرد و زن رنگ باخته و جز بی رنگی و بی نوری چیزی به چشم نمی خورد.
مرد در پی زن خود در چهره ی معشوقه می گردد،او را به همان نام صدا میکند و در همان سن عاشقش میشود که زن اصلی را دیده بود.
اینکه خیانت صورت گرفته یا تصورات
... دیدن ادامه ››
یکی از آن دو بود مهم نیست،پیام داستان زیباتر از این حرفهاست...
پیامی که میتونم تو دو جمله از بزرگان ادبیات ایران خلاصه ش کنم:
سهراب سپهری میگوید زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود...
نادر ابراهیمی میگوید مگذار که عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود!مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه،به عادت آب دادن گلهای باغچه بدل شود!
وقتی در کتابی،فیلمی،نمایشی یا حقیقتی خیانت رخ می دهد همه دنبال اشاره کردن به خطاکار آخر هستند اما از نظر روانشناسان مقصر خیانت بین زوجهایی که بیماری روحی و روانی دیگری ندارند،هر دو طرف رابطه هستند نه یک طرف.
دکور زیبای این تئاتر، مهمترین پیام رابطه ای عاشقانه را مطرح میکرد،نگذاریم زندگی عادت شود و عشق کمرنگ و در نهایت بی رنگ.
و در انتها از تمام عزیزان برای به اجرا در آوردن یک تئاتر خوب تشکرمیکنم.بخصوص از الهام کردای نازنین و رضا بهبودی عزیز که با اجرای زیبای خود،چنین اثری را بر دلها گذاشتند.