در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش ترن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:17:59
۱۷ بهمن تا ۲۸ اسفند ۱۳۹۵
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت و ۴۰ دقیقه
بها: ۴۰,۰۰۰، ۲۰,۰۰۰ و ۳۰,۰۰۰ تومان
آیا این زمین است که آدم را فراموشکار می کند یا این آدم ها هستند که با گذر زمان همه چیز روی زمین را به فراموشی می سپارند؟

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

اخبار

›› هر شب اجرای ترن با کلی استرس روی صحنه می روم

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقدی بر نمایش ترن نوشته و کار حمیدرضا آذرنگ
تراژدی پس از جنگ
ترن
ترن
ایران تئاتر_رضا آشفته:هر جنگی سال ها و شاید قرن ها در پس ذهن یا همان ناخودآگاه آدمی باقی می ماند و هراس از آن هیچگاه پاک شدنی نیست؛ چنانچه ملت ایران همچنان از سبعیت و شقاوت مغول به بدی و هراس یاد می کنند و یا جنگ رژیم صدام بعثی همچنان برای خیلی ها چه در ایران و چه در عراق یادآور تلخی های بسیار است.

بگذار این ترن بگذرد از چهار چوب ذهن من و تو
بگذار این نت های نامحسوس بنوازند ما را به زوایای پنهان انسان
بگذار این صحنه مهیا شود، مردمانی ... دیدن ادامه ›› نیکو در راه اند، تو فقط به تماشایشان بنشین...
هر جنگی سال ها و شاید قرن ها در پس ذهن یا همان ناخودآگاه آدمی باقی می ماند و هراس از آن هیچگاه پاک شدنی نیست؛ چنانچه ملت ایران همچنان از سبعیت و شقاوت مغول به بدی و هراس یاد می کنند و یا جنگ رژیم صدام بعثی همچنان برای خیلی ها چه در ایران و چه در عراق یادآور تلخی های بسیار است.
از این منظر است که قلم و اجرای حمیدرضا آذرنگ به گوشه ای از میلیاردها آسیب ریز و درشت یک جنگ تحمیلی هشت ساله می پردازد. انسانها به دور از همه اختلافات موجود یک وجه مشترک دارند که همان کلمه انسان است که همه را در موضع برابر و برادر قرار می دهد و این خود مانع بزرگی برای بروز هر نوع جنگ و کشتاری است اما از زمان کشتن هابیل به دست برادرش قابیل همواره این نگاه و عمل زشت بین ما رقم خورده است که پدیده جنگ و کشتار انگار امری ابدی است.
حمیدرضا آذرنگ چه زیبا است که دوباره متن ترن را به صحنه می آورد چون در آن اجرای قبلی –کار نیما دهقان- یک متن مُثله شده به دستور نظارت و ارزشیابی دولت قبلی، کاملا ویران شده بود اما در اینجا می بینیم که چه حس زیبا و گسترده ای دارد به این دردهایی که در نهاد آدمی باقی می ماند. به ویژه آنان که عزیزی را به هر دلیلی در جنگ از دست می دهند انگار قرار نیست به زودی وجودشان از پس ذهن پاک شود؛ مگر بشود رودررو با اینها درباره همه چیز بحث و جدل کرد. یعنی به برون فکنی رسید و در اینجا نیز بحث روان شناسانه صورت می گیرد و هر یک از این افراد در دیداری ولو در پس ذهن و در رویایی غریب می خواهند با دیدار و پرسشی خود را تخلیه کنند.
یک پدر می خواهد پسرش را دوباره ببیند و از او رضایت خاطر بگیرد که از آن دوره و ممانعتهایش ناراحت نیست. یک برادر دلش می خواهد یکبار دیگر برادرش را ببیند و از اینکه با همسرش برادرش ازدواج کرده و صاحب اولاد است، بداند که ناراحتی ندارد. یک جانباز می خواهد از برادر زنش بپرسد که از اینکه خواهرش او را برای نداشتن دو پا اذیت است، ناراحت نیست. یک پسر که حالا مردی شده و در آستانه ازدواج هست می خواهد پرسش هایی را مطرح کند و درواقع بداند که چطور می شود به همسرش عشق بورزد چون از نردیک شاهد عشق ورزیدن پدر به مادرش نبوده است. و... همه اینها پرسش هایی دارند و دلشان لک می زند برای دقیقه ای با همدیگر بودن... یک ترن از آسمان به زمین می آید و بهانه خاکسپاری این افراد گمنام است که از میدان های جنگ به گوشه ای از یک کوه برده می شود که زیارتگاهی بشود برای عموم مردم!
یک نویسنده (با بازی نادر برهانی مرند) دلش می خواهد که همه این افراد آرزومند را در این بازی تخیلی و هنرمندانه به آرزویشان برساند و این کار قلم است که همه را در این بازی متخیل کامروا می سازد. شاید این همان یادآوری هدف هنر باشد که به انسانها در گذر از بحران و درها یاری رسانی می کند و اگر غیر از این بود، دیگر هنری هم در میان نبود.
ترن نمایش غریبی است که در بستر واقع گرایانه ای ما را با سوررئالیسم ناآشنایی رودررو می سازد. اینکه چند رزمنده از آن دورهای آسمان به زمین عزیمت می کند و تکه پاره های آنها را به جایی می برند که مرقدشان شود از قاعده تصورات عینی بیرون است. اینکه اینها در مسیر با آنان که منتظرشان هستند دیداری تازه می کنند همان روایت ناممکنی است که به شیوه ممکن و زیبا رخ می دهد و هدف همان القاگری هایی است که ما را دچار دگرگونی می کند و گاهی با بغض و اشک و گاهی با تفکر و دریافت عقلی از این رخدادها و شنیده ها و گاهی نیز در خلوت منجر به خلسه و کشفی خواهد شد چنانچه هر یک از ما این عزیزان از دست رفته را به گونه ای در خاطر سپرده ایم.
ترن عادی و متعارف نیست و دل آذرنگ نمی خواهد ما را به حال خودمان رها کند او دلش می خواهد به این لحظه های ملموس اما غریب و ناآشنا دقیق شویم. ملموس است چون خود زندگی است و اما ناآشناست چون در آن ها غور نکرده ایم وگرنه انسان در صورت عمیق شدن، نسبت به این واقعیت های تلخ کنش مند خواهد بود. ما نمی توانیم بدون این دقایق لطیف و ظریف انسان بودن مان را علنی سازیم. درواقع با درک و دریافت مجموعه ای از حقایق پیرامونی است که گستره انسانی رنگ می گیرد و هیچکس در انکار دیگران خود را نمی یابد و هر که بیشتر در دیگران غور کرده باشد و فراتر از آن در عمل به داد دیگران رسیده باشد می تواند والا بودن انسان را درک و دریافت کند.
ترن درواقع یک نمایش است اما روایتی غریب و ناآشنا است و ما در آن با یک متادرام مواجه هستیم که می خواهد ذهن را به فراتر از جسم ببرد و این روح است که در این مسیر مکاشفه می شود و به آنچه می بیند پیوند می خورد. در اینجا یک شکلی هنری وظیفه اش ایجاد انگیزه های ذهنی است که بشود پیوندی معنوی با یک دنیای دیگر گرفت. درک متافیزیک چنین روالی دارد؛ یعنی هم در خلسه ی عارفانه شدنی است و هم در درک و درایت هنری که امکان چنین حضوری را فراهم می کند وگرنه درک جایی دیگر در روال عادی ناممکن است و زیبایی هنر و عرفان نیز در همین جاست که ما را به محیرالعقول ها ربط می دهد.
حمیدرضا آذرنگ نمی خواهد نسخه بپیچد حتی در آن وجه انسانی تر و فیزیکی تری که در آن به یک کارگر روزمزد افغان (وحید آقاپور) می پردازد که خودش هم از این عزیزان و گمشده ها دارد و دلش نمی خواهد اسیر خواهش های نفسانی شود. دلش نمی آید برای هر یک ساعت هزینه 25 میلیونی بالگرد پرداخته شود از بیت المال که انگشت بریده اش را از آن بالای زمین به بیمارستانی برسانند... این همان حال و درنگ غریبی است که به درک وجوه پنهان زندگی اشاره می کند و ما را متوجه غفلت های بزرگی می کند که برخی به راحتی میلیاردها از همین بیت المال را می دزدند و کک شان هم نمی گزد.
بازیگران در این بازی در اختیار کارگردان بوده اند و هیچکدام ساز ناکوک نمی زند. شاید مهراوه شریفی نیا (در نقش لیلا) به دلیل نداشتن تجربه کافی در تئاتر نتواند با همگان هم تراز شود اما او هم درست مسیر بازی را می رود. در این مسیر برخی از دیگران شتاب گرفته اند این دیگر خلاقیت فردی آنان است. شاید هم باورمندی نقش و فضاست که از آن بازی درخشان تری ساخته است. نسیم ادبی همواره یک بازیگر با احساس است و در اینجا ملیحه ای را بازی می کند که هنوز به یاد نادر است و با برادرش وفادارانه زندگی می کند و در این تلاطم عاشقانه است که او به یک بازی برون فکنانه سوق می دهد. بهرنگ علوی در نقش بهداد به آن مرزهای جنون در بازیگری و هنر پا می گذارد. واقعا به ما می باوراند که پدری از آن عالم لاهوت آمده و به تماشایش نشسته و از حرفهای ناگفته ای می گوید که اگر نگوید؛ این بغض رهایش نمی کند. ستایش محمودی کودکی است که به بیان یک دختر کر و لال می پردازد که باید به عمویش بگوید که زودتر تکلیف این مادر و پدر پریشان را مشخص کند و این زبان بی زبانی چه لطفها ندارد که ما را به درنگ و بغضی خاموش می کشاند. امیر جعفری هیاهوی بسیار دارد و عصبانی است و خشمی آشکار دارد. این مرد مزاحمتها دارد برای همسرش و باید که دل بکند از مدار زیستن اما این یک تکلیف است که ماندن و رنج بردن ابعاد عمیق تر عشق را بر ما مسلط خواهد کرد. بازی اش ناب و تکان دهنده است و حتی از آن بازی قبلی اش هم با دل و جان بیشتری حضور دارد و شاید آذرنگ او را به حال خودش نگذاشته و این درست است چون کارگردان باید امضا بگذارد پای کارش... فریده سپاه منصور یک مادر است با آنکه از همان عالم لاهوت می آید و لحظه ای از خواسته اش کوتاه نمی آید که باید انقلابی در درون این پدر ناملایم اتفاق بیفتد و می افتد و خسرو احمدی یکبار دیگر بر حضوری پر رنگ از درد و آه اشاره ها می کند با دوام و بقا... نادر برهانی یک نویسنده است چون خودش اما از بازی و نقش نیز جان مایه گرفته است و حالت خوشی از یک پدر و هنرمند دردمند را به تماشا می گذارد. شاید بهتر از حسین پاکدل هم بازی می کند نسبت به آن نمایش قبلی که کارگردانش نیما دهقان بود. البته در این نمایش بسیاری از بازیگران درخشانتر از آن بازیگران هستند و این دلالت آشکار می کند به یک کارگردانی هدفمندتر و اینکه این بار، متن ترن از آن تیغ جراحی در امان مانده است!
و آنان که در لباس سربازان گمنام آسمانی هستند حضور بسیار ناب دارند چون بازی ای از آنها ندیده ایم و بدون حرفه ای گری انسانهای باورمندی را بازی می کنند که روزگاری در میان ما بوده اند. آن سادگی و لطافت و صفا را با خود به صحنه می آورند و بسترساز فضایی هستند که در آن انسان مکاشفه می شود، در مواجهه با حقایقی که اگر نباشند انسان رنگ خواهد باخت.
این زیبایی قلم حمیدرضا آذرنگ است که بدون هیاهو درنگ می کند و چنان زوایه عمیقی به دریافتهای جهان پیرامونی اش می گیرد که بشود باور کرد هر آنچه پیش رویمان است. حالا می خواهد اشک و آهمان را در بیاورد این دیگر رمانتیک بازی نیست چون پس از دور شدن از تالار تئاتر شهر است که چاکراهای تن (جهان اصغر) به جهان اکبر (عالم هستی) سمت و سو می گیرد و این همان عالم مشهود است که انسان از آنجاست و چه بهتر از اینکه در تئاتر بشود بر آن وجوه نامحسوس عالم هم انگشت نهاد.
ترن لطفی در حق مخاطب است و اگر غیر از این باشد که هنر معنایی ندارد. اینکه هنرمند از جایی می گوید که برای همگان میّسر نیست. این ره یافتهای غریب است که انسان و هستی را تماشایی می گرداند وگرنه این دو روزه باطل و این همه زشتی که جز انکار و گریز نباید حس و حالی برای ما بگذارد.
در این پیچ و تاب گرفتن زیبایی شناسانه نباید از نگاه درست رضا مهدیزاده در طراحی صحنه غافل ماند و نورپردازی رضا حیدری و لباس افسانه صرفه جو که هر کدام به گونه ای در این دقیق شدن نقش بازی می کنند. اینکه ترنی از آسمان به زمین می آید و اینکه در این شهرها با مردمانی مواجهه ای انجام می شود و از همه مهمتر آن کوه بلند و آماده سازی گورهای نمادین، همه لحظه های تصویری و تماشایی را پیش رویمان قرار می دهند.
ترن یک رویداد هنری است و وجه دیگری از تئاتر ناب این روزهاست که باید به آن ها بها و بقایی داد. بها از ما و بقا از اثر هنری است و این تماشایی شدن است که در تداوم یک حس مشهود، به یقین ما را به فصلی مشترک در ابقای هنر ناب رهنمون خواهد کرد.
سکوتی می خواهد این آغاز یک نمایش است
یک ترن با کوپه هایی از درد و آه درنگ می آورد
پنجره های دل گشوده شوند، تماشا یک اتفاق است ناب...

http://theater.ir/?a=content.id&id=92133&lang=fa
الناز زالی این را خواند
Unforgiven(Farhad)، کاوه پارسافر، benitagol و محمدرضا برقعی این را دوست دارند
با سلام
خانم فیاض امکان خرید بلیط برای این نمایش نیست ؟؟؟
میشه لطف کنید اطلاع بدین
۱۰ اسفند ۱۳۹۵
با سلام.عذر میخوام ک به جای خانوم فیاض جواب میدم.جناب زرین برای خرید بلیط نمایش ترن به سایت تیک ایت مراجعه بفرمایید.
www.tik8.com
۱۰ اسفند ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقد نمایش ترن نویسنده وکارگردان حمید رضا آذرنگ
رئالیستی جادویی بر بلندای عشق و خون وایثار ودرد.

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : حمیدرضا آذرنگ چون خود از نزدیک جنگ و دفاع مقدس را لمس کرد است لذا نوشته‌هایش با آدم عجین می‌شود و به دل چنگ می‌زند. یادش بخیر زمان‌هایی را که شب‌ها با حمید می‌نشستیم و نمایش و شعر می‌خواندیم و گاه اشکمان درمی‌آمد. یادش بخیر اولین کار تصویری‌ای که باهم انجام دادیم به‌راستی زمان چه قدر زود می‌گذرد.

حمیدرضا آذرنگ چون خود از نزدیک جنگ و دفاع مقدس را لمس کرد است لذا نوشته‌هایش با آدم عجین می‌شود و به دل چنگ می‌زند. یادش بخیر زمان‌هایی را که شب‌ها با حمید می‌نشستیم و نمایش و شعر می‌خواندیم و گاه اشکمان درمی‌آمد. یادش بخیر اولین کار تصویری‌ای که باهم انجام دادیم به‌راستی زمان چه قدر زود می‌گذرد. هنوز چند نمایش از او را در کمد دارم قرار بود باهم کارش کنیم اما راهمان کمی از هم جدا شد او به سمت بازیگری و نویسندگی و کارگردانی و البته تصویر ... دیدن ادامه ›› و سینما رفت و من به سمت نقد و نویسندگی و کارگردانی و... اما در تئاتر ماندم این‌گونه بود که درعین‌حالی که به هم نزدیک بودیم و هردو بر سر یک هنر چانه می‌زدیم از هم دور شدیم اما هماره دوستی امان ریشه‌دار شد و در این زمانه بی‌پیر دل‌تنگ هم می‌شویم. اما چه کنیم که هنوز در دو سوی یک هنر ایستاده‌ایم وامید که بتوانیم سال‌ها بایستیم تا نگذاریم «دیگران بنشینند».
بگذریم اما نمایش ترن، ترن در چهار سال پیش توسط نیما دهقان کارگردانی شد آن‌هم وقت من مطلبی را نوشتم. این بار اما سعی کردم با ذهنی پاک از نمایش قبلی به دید‌ن این نمایش بنشینم. چون حمید و شیوه کارش را می‌شناسم. او همان‌طور که ساده و گاه با لهجه برایت حرف می‌زند همان‌طور هم می‌نویسد و کارگردانی می‌کند. ساده اما پیچیده. درواقع لهجه‌اش تبدیل به تک‌مضراب و هارمونی‌ای می‌شود که تو را به عمق می‌برد. آذرنگ متنی را نوشته که تلفیقی از رئال و سورئال است تلفیقی که با رئالیست جادویی و سیال ذهن ترکیب تأثیرگذار و عجیبی را به وجود آورده. هرچند که نمایش بر اساس روایت شکل می‌گیرد اما مگر چه اشکالی دارد که روایت کنیم مگر «مولوی» روایت نمی‌کند.
مگر برایمان قصه نمی‌گوید و در یک قصه باز قصه‌ای و باز قصه‌ای دیگر و این شیوه داستان‌گویی ایرانی است. که منحصربه‌فرد است. که مدرن است. پس درام فقط آن چیزی که در کتاب‌ها خوانده‌ایم وبر سر کلاس‌ها یاد گرفته‌ایم و درصحنه‌ها دیده‌ایم نیست. عناصر و شیوه‌های دیگر هم دارد. می‌توان از زوایای مختلف به آن نگاه کرد. چه عیبی دارد که روایت کنیم. می‌دانم که روایت صرف شاید دراماتیک نباشد. اما آذرنگ که روایت صرف نکرده او تو را با خود می‌برد. او تو را به آسمان می‌برد و به زمین می‌آورد و « اندازه‌ات را» در خصوص دیدن تئاتر تغییر می‌دهد. «اگر درام را این‌گونه ساده کنیم وبیاندیشیم که درام یعنی انجام دادن کاری یا روی دادن حالتی در موقعیت‌ها و زمان و مکان مختلف، توسط شخص یا اشخاصی خاص برای رسیدن به هدف یا اهدافی خاص». می‌بینید چه اندازه ساده می‌شود. می‌توانی لمسش کنی درام باید قابل‌لمس باشد. مانند نمایشی که آذرنگ نوشته واین یعنی روایت دراماتیک.
از این‌ها که بگذریم متن درجاهایی ریتمش می‌افتد. در مواردی به‌سوی شعار می‌رود که باید برایش تمهیداتی اندیشیده شود. از بداهه‌های بیانی‌ای که درصحنه مهندس‌ها و ایضاً کارگرها گفته می‌شود باد پرهیز گردد. این بداهه‌ها به نوع نمایش و روندی که دارد اصلاً نمی‌خورد و بیرون می‌زند و نچسب است. هرچند که آذرنگ به‌درستی سعی کرده طنزی را به کار بیفزاید تا به‌اصطلاح زهر آن را بگیرد و محل تنفسی برای تماشاکنان ایجاد کند. اما همان چیزی که او نوشته کافی است و دیگر اضافه کردن بداهه چون وصله ناجور می‌نماید. از سویی زمان نمایش را نیز بالا می‌برد. مثلاً صحنه تلفنی حرف زدن مهندس‌ها با حاجی زیاده می‌نماید چون اطلاعات کافی در همان چند دقیقه اول به مخاطب داده‌شده و ادامه آن محلی از اعراب ندارد.
طراحی صحنه اما در ابتدا آدم را به‌سوی نمایش پرفورمنس می‌برد شاید بتوان گفت در زیر متن نمایش آذرنگ پرفورمنسی لطیف نهفته است. مگر نه آنکه همه این شهدا درحرکت‌اند. حرکت از بیرون به درون و از درون به آسمان پرواز از زمین به بلندای ابرها، رفتن از فرود به فراز ودوبار ه آمدن از فراز به فرود. مگر نه آنکه آن‌ها ما را نیز با خود به حرکت درمی‌آورند و... پس حرکت وپرفورمنس در ذات این نمایش نهفته است وبدرستی پله‌ها آرام ویکی پس از دیگر به بلندی می‌رسند. وجمعا حرکت را تداعی می‌کنند. پس ما پرفورمنس درونی هم داریم. آذرنگ دفاع را یک ضرورت می‌داند و مقدس. که مقدس نیز هست و ما برای همیشه وامدار شهدا و جانبازان و ایثار گران و مفقودین و خانواده‌هایشان هستیم و خواهیم بوده. ای‌کاش این بار مدیران و مسئولین چیزی ننویسند که نتوانند آن را پاک کنند. چون به قول پسر نویسند ه که شهید شده بنویس از عشق از زندگی اما از «جنگ ننویس» و ما خوب می‌دانیم که جنگ با دفاع مقدس متفاوت است.
از این‌ها که بگذریم به بازی‌ها می‌رسیم که نشان دهند هدایت دراماتیک کارگردان است و البته اندیشه و تفکر بازیگران بخصوص بازی‌های فریده سپاه منصور، امیر جعفری، مهراوه شریفی‌نیا، نسیم ادبی، وحید آقا پور، فرید سجادپور و نادر برهانی مرند . بازی امیر جعفری تأثیر خودش را می‌گذارد و در اذهان می‌ماند واینجاست که بازیگری در تئاتر هرچند دریک اپیزود چنددقیقه‌ای تفاوتش را با سینما نشان می‌دهد اینکه بازیگری در تئاتر چه اندازه سخت وزنده و عمیق و مؤثر و ماندگار است.
آذرنگ در کنار حرف‌های دیروز که هنوز هم تازه است حرف امروز و اکنون را نیز می‌زند. حرف‌هایی که باید به جد به آن فکر کنیم.اینکه شهدا و خانواده اشان هماره وجه مصالحه و استفاده‌های شخصی و مادی از سوی برخی از افراد که از نزدیک ستی بر آتش داشته و دارند قرارگرفته‌اند. اینکه بایدشان شهدا و ایثارگران و خانواده‌هایشان هماره حفظ شود. اینکه ما برای همیشه وامدار آن‌ها هستیم و به قول آذرنگ «اگه این‌ها نبودند الآن نام دخترت بجای زیبا جمیله بود و باید عربی حرف می‌زدیم» اینکه هرگز خاکمان را به خاک‌های دیگر ترجیح ندهیم، اینکه مسئولین بجای آنکه شهدا را وجه‌المصالحه قرار دهند به خاک خوزستان سری بزنند و هوایش را قابل‌تنفس کنند.
بجای آنکه تمام‌وقتشان را صرف مسایل جناحی کنند به مسایل و مشکلات کشور و بخصوص خوزستان و خانواده‌های شهدا و جانبازان برسند و مصالح جامعه و کشور را در نظر بگیرند نه مصلحت خود و جناح و گروهشان را. چون آنان سرنوشت مردم یک کشور وهمیت و تمامیت ارضی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و... یک کشور بزرگ و باستانی چون ایران را در دست دارند. پس بهتر است به این مسئولیت سترگشان کمی هم به اندیشند. چون شهدا رفتند و جانبازان خویش فدا کردند تا این کشور و مردمش سربلند و جاوید بمانند و اگر ما این مهم را درک نکنیم درواقع به آن‌ها و به آرمانشان و به این کشور و مردمش خیانت کرده‌ایم.
درنهایت باید گفت شاهد نمایشی تأثیرگذار و به‌یادماندنی بودیم؛ که کهنه نمی‌شود و مشمول مرور زمان قرار نمی‌گیرد. چراکه در خصوص خون است و جان دادن و ایثار و فداکاری و... چراکه در خصوص درد است و رنج و عشق وزندگی. همانطور که در بروشور می بینیم، «ترنی ساخته شده از سیب، سیبی که نشانه عشق است.» عشقی که در انتهای نمایش شهدا آن را فریاد می زنند « ما همه شماها رو دوست داریم» ، به حمیدرضا آذرنگ که هیاهوی سینما او را از خانه‌اش و خانواده‌اش یعنی تئاتر و تئاتری‌ها بازنداشته و به گروه به خاطر اجرایی تأثیرگذار خسته نباشید می‌گویم.
http://theater.ir/?a=content.id&id=91984&lang=fa
الناز زالی این را خواند
Unforgiven(Farhad)، کاوه پارسافر و benitagol این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید