در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میرزارضا | درباره نمایش خشکسالی و دروغ
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 02:28:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چرا...؟؟؟
نمایشی با شروع از «چرا»ها و پایانی تلخ (و البته کاملا منطبق بر شرایط کنونی بعضی روابط) بر «چرا»ها.
«چرا»هایی که در ابتدا خیلی مضحک به نظر می‌رسن، و بعد از اینکه پاسخی در خور پیدا نمی‌کنن، به بحران غیرقابل حل تبدیل می‌شن.
یک بُعد این قضیه مسلّما عدم شناخت طرف مقابل با تمام ویژگی‌های خودشه.
من نوعی (مرد)، چون مرد هستم، بعضی رفتارها، حرفها، کارها و عکس‌العملهای خانم ها رو نمی‌تونم بفهمم، تا عمر دارم نمی‌تونم بفهمم، حتی به اعتقاد من، قرار نیست بفهمم، فقط باید مثل یه ماده شیمیایی کشفش کنم، یه سری از ویژگیهاشو بشناسم، و بذارمش یه گوشه از پازل شناخت طرف مقابل، همین، و چراهای اضافه در این زمینه کاملا مخرب و مسمومه!
و دقیقا همین تحلیل از اون طرف هم صادقه، ینی خانم‌ها قرار نیست بعضی کارها و رفتارها و حرفهای آقایون رو بفهمن، درک کنن و بتونن به عمقش پی ببرن، پس بهتره قبول کنیم و از اینهمه «چرا»های بی پاسخ ... دیدن ادامه ›› دست برداریم.
به نظرم تکرار پی‌در‌پی اینکه چرا خانمها اینجوری و اونجوری، چرا آقایون فلان و بهمان در طول نمایش هم یه جوری میخواست همین رو نشون بده، که این سوالات مثل یه کلاف بزرگ سردرگم، که به پای یه گربه شیطون پیچیده باشه، به پر و پات میپیچه و زندگی و حتی نفس کشیدن رو مختل می‌کنه!!
.
خلاصه من راضی بودم از نمایش، از بازی‌های خیلی خیلی خوب، کارگردانی قوی، نورپردازی بسیار جالب، و... و ناراضی از سالن نمایش، به دلایلی که قبلا مبسوط عرض کردم...
.
آقای یعقوبی ممنون بابت این نمایش و نمایشنامه و اجرای دلنشین.
آقای یعقوبی از ته دلم میگم، به شدت منتظر آثار جدید شما هستیم، بی‌صبرانه.
.
علی سرابی عزیز، قبلا هم گفتم، بازم میگم، انقدر خوب نباش، معتادت میشم بیا و درستش کن!
:)
شاهین نصیری که دوست خوب همه‌مون محسوب می‌شه، یه جمله‌ای گفت که من تو اجرای پنجشنبه این نمایش نزدیک به 437بار یاد اون جمله افتادم.
ایشون فرموده باشن:
سالن خلیج (همیشگی) فارس فرهنگسرای نیاوران، یه سری افراد و تماشاگران مخصوص خودش رو داره که تو بقیه سالن‌های نمایش کمتر دیده میشن!

یه جایی نشسته بودم حالا، اینش خیلی مهم نیست، مهم اطرافیانن!
نفر سمت چپی بنده پس از مقادیری بی‌تابی، آخرش دل رو به دریا زد و وسط نمایش بلند شده و به بیرون سالن رفت!! گفتم لابد با عنایت به این مسئله خطیر که همسرشون حضور دارن، برمی‌گرده دیگه! گفتم ایشالا وقتی اجرای نمایش متوقف شده و تغییر دکور میدن برمیگرده!! داستان شتر و پنبه‌دانه بود، تو اوج برگشت! با یه کیسه محتوی آب معدنی و شکلات و اینا، بخدا بد نیستا، به اون چه ربطی داره که من میخوام با تمرکز نمایش ببینم؟! اتفاقا ایراد از منه بدبخته که درکش نمیکنم، که بالاخره آدم توی دو ساعت گشنه‌ش میشه، تشنه‌ش میشه، نباید تحمل کنه که، نباید به فکر دیگران باشه که تمرکز کردن، دِ اصلا مگه داری سوزن نخ میکنی که تمرکز کنی؟؟؟ آقایان تیاتر دیدن که تمرکز لازم نداره شمام دیگه شورشو درآوردی، اصلا من نمیدونم بعضیا چطوری میتونن دوتا کار رو همزمان انجام بدن، هم ... دیدن ادامه ›› تمرکز کنن هم نمایش ببینن!!! نمیشه اصلا، حتما خالی می‌بندن، یا نمیدونن تمرکز چیه یا نمیدونن نمایش دیدن ینی چی!
خانم محترمی هم که از بد روزگار سمت راست بنده واقع شده بود، نذر کرده بود آدامسی که مشغوله ورز دادنشه، همچین با نیت عمیقی ورز بده که حاجت روا بشه ایشّشّشّالا، ینی بیخ گوش من آدامسی میجیویدا!!! کأنهو دعوت شده به مسابقات بانوان سریعترین آدامس جوندگان دونیا، حداقل بین قاره‌ای،‌ چون کلاس کاری‌ش خیلی فراتر از مسابقات استانی و کشوری و اینا بود.

یه موردم داشتیم اکازیون، ینی مال خودته شاهین، طرف یه بچه آورده بود مزنده 7، یا 8 ساله، بابا خب به اون چه که بچه داره، بچه داره که داره، دل نداره؟ تیاتر دوس نداره؟ مگه ما ادعا نمیکنیم تیاتر باید مخاطب جذب کنه؟ اینم یه روش!!!
لپ‌تاپ باز کرد برای بچه مزبور، ایشونم داشت پنگول میدید، شکرخدا هدست داشت! یه جاییش که سالن خیلی ساکت بود یهو بچه ترکید!! از خنده! چون پنگول یه چیز روانشاد کنی گفته بود! همه شاخ درآوردن،‌ حتی اون خانم عضو تیم ملی آدامس و اینا!!
وقتی‌ام اومدیم بیرون از مجموعه، بچه‌ه مشت و لگد بود که نثار باباش میکرد و جیغ و داد و شیون، منم که اعصاب ندارنده بودم اون لحظات، داد زدم گفتم «یه پنگول بذار براش گریه‌ش بند میاد»، به گمونم اونجا بود که فهمید این ایده بچه آوردن توی تیاتر، همچین خیلی‌ام مورد استقبال سایر تماشاگرا قرار نگرفته!!

خلاصه خدا از همه‌تون قبول کنه که باعث شدین من خیلی خاطره شیرینی داشته باشم از این نمایش زیبا!!

پ.ن: دسته بندی این حرفا نه «گفت‌وگو» میشه، نه «نقد کاربران» و به طریق اولی «دیالوگ‌های ماندگار» هم نیست، دسته‌بندی‌ش میشه «غرغرهای یک اعصاب ندارنده»
عجب سرگذشتی داشتی...خخخ!!
بله غلامرضا جان،آقای نصیری درست فرمودن اونجا مخاطبان!!خاص خودش رو داره!!!البته این مخاطب های خاص تو تئاترهایی که بازیگران معروفتری داره حضور فعالتری در همه سالنها دارند.
۳۰ فروردین ۱۳۹۳
اینکه چیزی نیست رضا! در انتظار گودو یادته آقا ( شایدم خانوم ) گربهه هم در حال آواز خوانی بود و به خیل تماشاگران پیوسته بود :D
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
به به آقا مصطفی عزیز دلم
خیلی می‌خوامت مصطفی
یهو اومدی، یهو و نامحسوس و زیرپوستی
آره اون گربه گودو تا عمر دارم یادم نمیره، خداییش خیلی خوب بود، انقدر خوب بود که براش یه پست ویجه نوشتم
:))
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید