در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سارا درباره نمایش سه خواهر و دیگران: نقد امیر محمد قاسمی زاده از نمایش «سه خواهر و دیگران»: نمایشی برگرفته
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:57:45
نقد امیر محمد قاسمی زاده از نمایش «سه خواهر و دیگران»:
نمایشی برگرفته از چند اثر «آنتوان چخوف» به کارگردانی «حمید امجد» و تهیه‌کنندگی سعیده آبشناسان، اثری که با وجود برگردان‌شدن و اقتباس، دارای شاخصه‌هایی از تألیف است و این تألیف و اثر انگشت در نوع نگاه کارگردان و درک عمیق او از قصه‌هایی است که شخصیت‌های آنان را با هم تلفیق کرده است. در این نمایش به طرز کم‌سابقه‌ای شاهدِ ترکیب و تلفیق دو ژانر از فرهنگ‌های متفاوت هستیم؛ یکی بازسازی فضای کلاسیک که در خمیرمایه آثار غربی است؛ خاصه آثار یکی از مهم‌ترین نویسندگان تمامی اعصار به نام چخوف و دیگری روایت و روایتگر شیوه نمایشی که کاملا بومی است؛ مدیومی که به تاریخ نمایش در ایران - به نام تئاتر و نمایش‌های روحوضی برمی‌گردد. شخصیتی بسیار شیرین، بسیار تلخ و در نهایت عمیق و حقیقی، به نام «فیروز» که همان سیاه‌بازِ صحنه‌های آشنا در فرهنگ نمایشی ماست، با بازی بسیار درخشان و ازعهده‌برآمده «افشین هاشمی»؛ میزانسن‌هایی پر از حرکت و ریتم و رقص، ضرباهنگ رفت‌و‌آمدها، تمرکز در چند نقطه صحنه به‌طور هم‌زمان و ارزش‌های یکسان میزانسن، از نزدیک سن تا بک‌گراند. مطلب دیگر این نمایش محتوای روایی تاریخی آن است که پسِ پشتِ فرم‌های نمایشی و هنری آن به‌پیشینه تاریخی ایران و روسیه و همچنین انگلستان بازمی‌گردد. استعمار در تاریخ استثماری ایران با این کشور‌ها قدمتی طولانی دارد. بردگی و استعمار در نسل‌هایی که پدر در پدر و پشت‌ در پشت می‌آید در فراموشی، شکلی از هذیان و آلزایمر به خود می‌گیرد در مونولوگ‌هایی که یک سر از «فیروز» می‌شنویم. پس انتخاب قصه‌های باغ آلبالو و سه خواهر از شاه و ژنرال تا ملاک و سرباز و خدم و حشم و دیگر شخصیت‌های قصه‌های شکسپیر به روایت غلام سیاه ایرانی، یادآورد چندوچونی از چنین روابطی دارد که کارش کمتر به دیالوگ می‌کشد چراکه برده ما بیشتر در تنهایی پرتاب شده‌ای است غربت‌گیر سرزمین‌های دور. بیراه نیست حرف‌های بسیارِ فیروز در یک‌سویگی‌های مونولوگ‌وارش پس از عمری حرف‌شنوی‌های ممتد. سر برده است و به گوش و قرن‌هاست که سربار... حالا تنها یک فرصت از این دست‌ دست داده است تا که بر صحنه نمایش روبه‌روی ما بایستد، بنشیند، بچرخد، هوار بزند و از ته دل سکوتش را بشکند به سنگ و سری که به تاریخ می‌کوبد تا مگر بشکند این شیشه هفت‌رنگ را. حالا شاید پس ... دیدن ادامه ›› از این‌همه سال فرصتی یافته که چهره‌به‌چهره، نفس‌به‌نفس با مخاطبان نسبتا آشنایش بگوید رازهای در سینه‌اش را، حتم دارم حرف‌ها و گفتنی‌های حمید امجد بیشتر از اینهاست با حسی که در تمامی عناصر نمایشش پیداست و می‌تپد از تک‌تک بازیگران. زمان نمایش طولانی بود، اما حرف‌ها بسیار «سفر کوتاه بود و جانکاه اما یگانه بود و...».
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید