خلق گویندم که غوغا بس کن و بس غافلند
کز غم خاموشی خلق است این غوغای من
من به جای ملّتی مینالم و خون میخورم
بوی خون ملّتی میآید از آوای من
دامنم دریای خون این دیده نتوانست کرد
حاصل از خون دل خلقی شد این دریای من
داستان خون و خشم و انتقام ملّتی
قصّهٔ محرومی قومیست در شکوای من
خونبهای خلق میخواهم از این خونخوارگان
تا که خواهد خونبهای خون آتشزای من
#مظاهر_مصفا