ترجیح میدهم مترسک باشم...
چشمانم را ببندم و با آغوش باز و چشمان خیره. طوفان نگاهت را از سر بگذرانم و استوار بمانم تا اینکه گل سرخی باشم کنار جوی آب...
آیا مرا بچینی یا نه...
من برای خودم عاشقم...و البته کمی مغرور...
ترجیح میدهم مترسک این مزرعه باشم و به کلاهی که طوفانت از سرم برداشت فکر نکنم...