در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهزاد مرتضوی
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 06:29:39
 

- مدیر روابط عمومی خانه تئاتر از ۱۳۹۶
- مدیر تماشاخانه پارین (۱۳۹۱-۱۳۹۲)
- کارگردان و بازیگر
- روزنامه‌نگار

انجمن‌ها انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر (پیوسته - عضویت فعال) کانون روابط عمومی و تبلیغات تئاتر (پیوسته - عضویت فعال) کارگردانی ها - کارگردانی نمایش "تنبیه باشکوه"، سالن حافظ، ۱۳۹۱ - کارگردانی نمایش " درباره ی ال ای"، تماشاخانه پارین ۱۳۹۳(۴۰ اجرا) - کارگردانی نمایش "درباره ی ال ای"، تماشاخانه پارین ۱۳۹۴ (۳۰ اجرا) همراه با تغییر بازیگر - کارگردان نمایش "پیشخدمت" نوشته امید سهرابی در هفته بزرگداشت چخوف - کارگردان نمایش”مکث“نوشته”امید سهرابی“؛ تهران، تالار بتهوون و خانه هنرمندان؛ ۱۳۸۳، هفته گرامیداشت تئاتر - کارگردان نمایش نامه خوانی "آدمهای خیس" نوشته امید سهرابی - کارگردان نمایش نامه خوانی پسرحاجی بابا جان، نوشته بهزاد مرتضوی و بهار روحانی بر اساس رمانی به همین نام اثر ایرج پزشکزاد، ۱۳۹۶، موسسه بهاران *** - دراماتورژ نمایش”مرگ و دوشیزه“به کارگردانی”اشکان خطیبی“؛ تهران، خانه هنرمندان؛ ۱۳۸۱ - مشاور کارگردان نمایش «شکلک»، کارگردان کیومرث مرادی، سالن اکو، ۱۳۹۳-۱۳۹۴ دستیار - دستیار اول کارگردان نمایش "هشتمین سفر سندباد" به کارگردانی کیومرث مرادی ۱۳۷۸ - دستیار اول کارگردان نمایش "خواب در فنجان خالی" به کارگردانی کیومرث مرادی -دستیار اول کارگردان نمایش "رازها و دروغها" به کارگردانی کیومرث مرادی - دستیار اول کارگردان نمایش "افسون معبد سوخته" به کارگردانی کیومرث مرادی - دستیار اول کارگردان نمایش "شکلک" به کارگردانی کیومرث مرادی(اولین دوره اجرا) روابط عمومی - روابط عمومی نمایش "تیولا"، نویسنده و کارگردان علی عابدی، تماشاخانه مهرگان، ۱۳۹۷ - روابط عمومی نمایش "زندگی چیز خوبیه"(داریوش رعیت) تهران، تئاترشهر، تالار شماره۲؛ ۱۳۷۹ - روابط عمومی خانه تئاتر از ۱۳۹۶ -روابط عمومی نمایش «دستهای آلوده»، کارگردان مسعود موسوی، سالن قشقایی، ۱۳۹۸ - روابط عمومی نمایش «آقای اشمیت کیه؟»، کارگردان سهراب سلیمی، تماشاخانه جوانمرد ۱۳۹۸ بازیگری - بازی در نمایش مرگ و دوشیزه به کارگردانی اشکان خطیبی، تهران، خانه هنرمندان؛ ۱۳۸۱ - بازی در نمایش "درباره ی ال ای"، تماشاخانه پارین ۱۳۹۴ (۷۰اجرا) نویسندگی - عضو گروه نویسندگان سریال شمس العماره - نویسنده نمایشنامه های پسر حاجی بابا(اقتباس) مشترک با بهار روحانی مشاغل دیگر مدیرکل روابط عمومی فرهنگستان هنر ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۹ معاون امور نمایشگاهی موسسه فرهنگی هنری صبا ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ مدیرکل مشارکت های فرهنگی فرهنگستان هنر ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳ موسس و مدیر تماشاخانه پارین ۱۳۹۱ مدیر روابط عمومی و تبلیغات موسسه ابن سینای بزرگ از آبان ۱۳۹۴ تا شهریور ۱۳۹۵ مدیر تبلیغات و روابط عمومی ماهان نت از شهریور ۱۳۹۵ تا آبان ۱۳۹۵ مدیر تبلیغات و روابط عمومی شرکت تبلیغاتی دریچه نو از آبان ۱۳۹۵ تا تیر ۱۳۹۶ مدیر روابط عمومی خانه تئاتر از بهمن ۱۳۹۶ تا حالا مدیرروابط عمومی شبکه ارتباطی چهره ها و مردم ۱۳۹۲ مشاور روابط عمومی مدرسه مطالعات فرهنگی بهاران مدیر روابط عمومی همایش بین المللی مکتب اصفهان ۱۳۸۵ مدیر روابط عمومی همایش بین المللی مکتب شیراز ۱۳۸۶ مدیر روابط عمومی همایش های گنجینه‌های از یاد رفته هنر ایران ۱و۲ مدیر روابط عمومی همایش بین المللی عبدالقادر مراغی ۱۳۸۷ مدیر روابط عمومی همایش بین المللی شاهنامه نگاری ۱۳۸۷ مدیر روابط عمومی همایش بین المللی جیرفت ۱۳۸۷ مسئول تبلیغات و روابط عمومی نمایشگاه خودروهای تاریخی و سرعتی ۱۳۹۱ مدیر روابط عمومی جشنواره سینمای آزاد کارشناس روابط عمومی فرهنگستان هنر از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۵ *** سردبیر ماهنامه آینه خیال از اردیبهشت ۱۳۸۸ تا شهریور ۱۳۸۹ خبرنگار نشریات و جراید از شهریور ۱۳۷۷ تا مهر ۱۳۸۹ به صورت خبرنگار آزاد، منتقد، مسئول صفحه، دبیر سرویس در نشریات و روزنامه های بسیاری همچون اعتماد، آفتاب یزد، بهار، هفته نامه سروش، هفته نامه گزارش فیلم، هفته نامه بیدار... سردبیر خبرنامه فرهنگستان هنر از شماره ۴۴ تا ۵۸ سردبیر آینه(نشریه روزانه دومین جشنواره تئاتر بانوان) سردبیر نقش جهان(نشریه روزانه ویژه همایش بین المللی مکتب اصفهان ۱۳۸۵) سردبیر گنجینه هنر(نشریه روزانه ویژه همایش گنجینه هنرهای از یاد رفته ایران ۱۳۸۶) دبیر تحریریه سایه خیال(نشریه ویژه سومین دوسالانه بین المللی نقاشی جهان اسلام ۱۳۸۳) دبیر تحریریه تندیس خیال(نشریه ویژه دوسالانه مجسمه سازی معاصر تهران ۱۳۸۴) دبیر تحریریه نقش خیال(نشریه ویژه دوسالانه کاریکاتور تهران ۱۳۸۴) *** - دارای نشان خانه تئاتر ایران - دریافت تندیس تئاترایران در سال ۹۲ از اداره کل هنرهای نمایشی *** - Presence in the Iranian Academy of Art from ۱۳۸۱ to ۱۳۹۴ - Management of the Academy of Arts from ۱۳۸۵ to ۱۳۹۴ in various sectors - Activity in the press from ۱۳۷۸ to date - Theatrical activities in different jobs ۱۳۷۸-۱۳۹۳ - Activity TV ۲ - Public relations activities in various programs from ۱۳۸۱ to the present - A member of the home theater from the beginning to the present day - Director of Public Relations and virtual space Sepid newspaper - Director of Public Relations and virtual space of Salamat weekly and Zendegimosbat weekly - Director of public relation and virtual space of Maha

 ۱۶ خرداد ۱۳۵۲
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نقدی روان شناختی بر نمایش «آقای اشمیت کیه؟» نوشته سباستین تیری، به کارگردانی؛ سهراب سلیمی
«پذیرش این همانی جامعه» یا «مرگ هویت» در کف رودخانه زندگی!

فرهنگ امروز/ پوریا فرجی:

این نمایش با فرم منسجم و دائماً در حرکت بین فضای درون و بیرون، کاملاً در خدمت محتواست و به خوبی بستر مناسب و متعادل برای پیشرفت مسیر قصه فراهم می کند که یکی از مهم ترین عوامل در ایجاد این روند، صرفه نظر از متن فوق العاده سباستین تیری، ترجمه ی مطلوب و متعاقباً فهم کارگردان از دنیای متن است. لذا فهم درست از مسئله، به طور مثبت به سایر عوامل و عناصر صحنه و اجرا سرایت نموده است.

از آن لحظه که آفریدگار آدمی را به این جهان پرتاب کرد، زندگی برای آدمی همواره محل تناقض و تضاد بوده و هست و خواهد بود تا بدان جا که آدمی ... دیدن ادامه ›› خسته از پراکندگی ها و گمگشتگی ها، برای یافتن خود، راه فهم از هویت را پیش گیرد... اما سوژه ی نمایش «آقای اشمیت کیه؟» در یک تعارض اساسی تثبیت شده است...

آنچنان که از محتوای متن معروف سباستین تیری روشن است، این نمایش از بشری می گوید که مستأصل بین خود و غیر خود گرفتار است و فشارهای بیرونی از جامعه، مدرسه، آموزش و پروش و مجموعاً نهادهایی که نقش حاکمیت و قدرت بیرونی را ایفا می کنند، او را احاطه کرده و او بر سر دوراهی بین خود ماندن یا غیر بودن، در یک گمگشتگی سخت و زجرآور گویی پرنده ای آسمانی را در تله ای زمینی به دام انداخته باشند، گرفتار شده است. لذا کنش هایی از جنس گمگشتگی در ابتدای نمایش، مواجهه با یک درام پرکشش با دستمایه ای از بحران هویت را به مخاطب نوید می دهد.

از دیرباز و همواره، بشر بین خود و جامعه ی پیرامون دچار تناقض بوده است و غالباً انسانِ موفق از سوی جامعه آنگونه تعریف شده است که باید بین درون خود و محیط پیرامون اش به تعادل برسد و در غیر این صورت او مانند یک ماهی که می خواهد در جریان خلاف رودخانه شنا کند، نهایتاً باید به قعر قبرگونه ی رودخانه ی زندگی پناه ببرد و برای همیشه منفعل و بی اثر، مسیر اضمحلال و مرگ تدریجی را پیش گیرد... اما سرنوشت طبیعت و فطرت پاک بشر که محرک خودکارآمدیِ رشد و هدایت اوست، چه می شود؟

مسئله ی اضمحلال و مرگ تدریجی یک وجود انسانی، بیش از هرچیز، «ذات» و «خود» بشر را تحت تاثیر قرار می دهد و به مرور، قوه ی تفکر و اندیشه ی او را که جان و اصل این حرکت رشدی درونی است را به محاق نابودی می کشاند.

وقتی محیط پیرامون با تمام متعلقاتِ تحت سلطه ی قدرت بیرونی و محیطی اش سعی می کند تا با یکسان سازی و یکی کردن «همه کس» و «همه چیز» آنها را در خدمت منافع قدرت قرار دهد، اهرم هایی مانند تلقین و القاءِ یک وجود ساختگی و مجازی به انسان (که ذاتاً دارای قوه ی تفکر و اندیشه و انتخاب است) به کار می آید تا آدمی تحت تاثیر تلقین های پیرامونی، هویت ذاتی خود را فراموش کرده و آن باشد که نیست... و محیط پیرامون و جامعه نیز او را اینگونه می پذیرد و می خواهد! از این نقطه به بعد، چالش وسواس گونه و مضطربِ سوژه گمگشته داستان تیری با محیط و جامعه ی قدرتمند پیرامون اش آغاز می شود. بنابراین جامعه ی پیرامون که قدرت با هدف حفظ منافع اش، موتور محرک و ضمام آن را به دست گرفته است، سوژه را به طور مشروط می پذیرد و در غیر این صورت فرد باید خود را برای مواجهه و ستیز با تنش های فرسایشی و شکننده از جنس دوگانه ی خود بودن یا دگر شدن، آماده کند.

همواره مصطلح است که وسواسِ فکر و اندیشه و تخیل از وقتی آغاز می شود که آدمی در یک اضطراب فراگیر، در تعارض بین آنچه هست (واقعیت) و آنچه باید باشد (آرمان) قرار می گیرد و این مسئله در یک چالشِ پرتکرار و زجرآور، «هویت» و «حقیقتِ بودن» فرد را به التهاب می کشد. از این رو دکتر ژان کلود (اشمیت) که در خانه ی گرم و آرام اش در کنار همسر مشغول صرف شام بود، به وسیله ی عامل بیرونی که نماد جامعه ی قدرتِ یک دست شده و تمامیت خواه است به ناگآه میان خود واقعی و خود آرمانیِ تحمیلی (که او قطعاً اشمیت است) دچار تعارض سخت شده و وارد یک چالش سخت هویتی می شود...

لویی آلتوسر، متفکر ساختگرا در بررسی اش از انسان، او را سوژه ای در خدمت مستقیم ایدئولوژی می داند. با این تعبیر، انسان همواره باید خود را با آنچه که تحت عنوان رسم زمانه و جو موجود که برآمده از یک تفکر بیرونی و دانش و آگاهی خارج از انسان است، متمایل به سازگاری کند. همچنین میشل فوکو، فیلسوف پساساختگرا معتقد است که تجلی بیرونی دانش، همواره آن چیزی نیست که در واقع دیده می شود بلکه دانش، همواره اراده ی معطوف به قدرت است. لذا دانش آنگونه خلق می شود که قدرت از آن انتظار دارد و این چنین است که در این نمایش می بینیم که با ورود پلیس-روانکاو به عنوان دو روی یک سکه که نشأت گرفته از قدرت است، او در مواجهه با خانواده ی قوچی، بستر تعارض و جنگ دوگانه ی درونی و بیرونی درام را شکل می دهد و این عامل به موتور محرک داستان تبدیل می شود و قصه با توان کششی آن که معطوف بر مسئله ی چالشِ فهم از هویت است، راه خود را پیش می گیرد. پرسوناژهای پلیس و روانکاوِ داستان که هردو از یک صورت و پیکر ایدئولوژیک تشکیل شده اند، نقش کنشگر در تعادل بخشی به اشمیتِ داستان نسبت جامعه و محیط پیرامون که تحت سیطره ی قدرت است را ایفا می کنند. پلیس، با ارعاب و تهدید در این ماموریت عمل می کند و روانکاو، سعی در ترمیم نقصان های هویتی آدم قصه دارد اما او نیز در جهت ماموریت خود، سعی در سازگاری بشرِ قصه با عوامل و رخداد و پدیده هایی دارد که اساساً در ذهن اشمیتِ داستان (یا همان ژان کلود حقیقی) وجود خارجی ندارد. در واقع روانکاو قصه، شیطنت آمیزانه و مزورانه سعی در ترمیم نقصانِ هویت آدم مورد نظر دارد اما او نیز خلاف فطرت و هویت ذاتی بشر، وی را به آنچه نیست اما مورد پذیرش جامعه ی حاکم است، ترغیب و تشویق می کند.

در این نقطه، آدمی به شکلی وسواس گونه و با هدفِ یافتن خودِحقیقی، وارد کارزار مبارزه با جامعه و محیط پیرامون و تحمیلی و حاکم می شود که همه چیز در کف قدرت آن کنترل می شود... لذا این کارزار به شکل شناکردن فرد بر خلاف جهت رودخانه نمود می کند... و این فرسایش تدریجی تا بدانجا پیش می رود که فرد تسلیم شده و به فراموش کردن خودِ حقیقی و پذیرش هویت تازه ی تحمیلی اش به دور از هرگونه توانِ اختیار و انتخاب، مجبور می شود و یا ناچار می شود تا برای حفظ خود واقعی و هویت اش، ناامید و سرخورده به محاقِ کف رودخانه ی زندگی پناه ببرد تا ...

در چنین شرایطی آنچه که از سرنوشت ژان کلود دیده می شود، او به دور از حرکت و جهش و پویایی در مسیر زندگی و با قرار گرفتنِ ایستا در نقطه ی ثابتی از حیات که برای او از سوی جامعه ی قدرت مقرر شده است، به اجبار دست از خودیابی و خودشناسی و فهم از خود واقعی بر می دارد و تسلیم جامعه ی قدرت می شود. در چنین شرایطی، سرنوشتی جز انسدادِ فکر و اندیشه و ادامه ی حیاتِ توأم با پخمگی و اجبار برای بشر باقی نمی ماند.

آنچه که به احساس نمودن بیشتر جریان قصه توسط مخاطب کمک می کند، ریتم و سرعت منطقی جریان حرکتی داستان است که در متن قدرتمند تیری مستتر است. این مسئله در کارگردانی آگاهانه و حضور بازیگرانی که فهم درست و کم نقصی از جهان قصه دریافت کرده اند، مشهود است. ریتم، با گرم شدن تعارضات ناشی از نقص و ضعفِ هویت و گمگشتگی، به خوبی توسط بازی ها بالا می رود و وقتی برای اندک لحظه ای این کشمکش و تعارض کم فروغ می شود، مجدد ریتم به نقطه ای آرام باز می گیرد که گویی آدمی آن حس را در لحظه ی خلوتِ درونی با خویشتن بارها و بارها تجربه نموده است. یکی از نقاط قوت این اثر نمایشی، همین ریتم منطقی در بازی هاست که منطبق با جریان و سرعت حرکت داستان است و در انتقال مفهوم درونی قصه، بسیار نقش موثر داشته است.

از نکات فنی این اثر، لازم است تا به موسیقی صحنه ی آن اشاره شود. از آنجا که آهنگ و ملودی درونی متن به درستی ادراک و فهم شده است، لذا با پرهیز از افراط و دوری از تکنیک زدگی، شاهد وجود موسیقی صحنه ی محدود هستیم. زیرا متن به خودی خود دارای آهنگ کلام است و صرفاً در نقاط خاص در طول نمایش، موسیقی جنبه ی یک عامل تسهیل گر در خدمت سیر رو به جلوی داستان دارد.

این نمایش با فرم منسجم و دائماً در حرکت بین فضای درون و بیرون، کاملاً در خدمت محتواست و به خوبی بستر مناسب و متعادل برای پیشرفت مسیر قصه فراهم می کند که یکی از مهم ترین عوامل در ایجاد این روند، صرفه نظر از متن فوق العاده سباستین تیری، ترجمه ی مطلوب و متعاقباً فهم کارگردان از دنیای متن است. لذا فهم درست از مسئله، به طور مثبت به سایر عوامل و عناصر صحنه و اجرا سرایت نموده است.

جنس این نمایش، ذاتاً میل به درون دارد و درونگراست. لذا فهم از این مسئله توسط کارگردان صحنه، روی عوامل و عناصر صحنه خصوصاً دکور تاثیر گذاشته است. آنچنان که این نمایش با حداقل دکور و در کل با یک میز و دو صندلی که حاوی تجهیزات و بخش های مختلف صحنه و برخی اِلمان ها و نقطه نشانی های قصه است، اجرا می شود. این خلاقیت بکر، بیش از هر چیز در تقسیم تمرکز مخاطب بر اصل و فرع قصه و جریان داستانی تاثیر گذاشته است؛ گویی به طور غیر مستقیم و در لفافه، میزان اهمیت هر چیز در قصه، در دکور صحنه نشانه گذاری و اولویت بندی شده است.
پوریا فرجی و رضا یزدانی پدرام این را خواندند
پریسا این را دوست دارد
سپاس جناب مرتضوی به خاطر بازنشر نقد اینجانب/مهرتان پایدار
۲۱ دی ۱۳۹۸
یک سوال داشتم ورود تماشگران تقریبا در سالن میانه ان است یعنی راهرویی که اتاق عموامل کنار ان است ؟
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
پریسا
چقدر خواندن این متن را دوست داشتم سپاس از شما بزرگوار.
سپاس از وقتی که برای خواندن این نقد صرف کردید
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش «آقای اشمیت کیه؟» به نویسندگی سباستین تیری و ترجمه شهلا حائری نخستین بار در مرداد ماه سال ۱۳۹۰ به کارگردانی زنده یاد داوود رشیدی اجرا شده و این روزها به کارگردانی سهراب سلیمی به روی صحنه تئاتر رفته است.

در شروع اجرا آقا و خانم قوچی را می‌بینیم با صدای خنده‌ای سرخوش. اما با اولین زنگ تلفن ، گویی این ، نام «اشمیت» است که در گوش تماشاگر زنگ می‌خورد و خیلی زود متوجه می‌شود که آقای اشمیت یک عنصر نامعلوم است.

زمان زیادی طول نمی‌کشد که مخاطب در جریان تبدیل یک خانواده با نام قوچی به اشمیت قرار می‌گیرد و نقشِ یک درام سورئال در ذهنش بسته می‌شود. هر چند که در ادامه و پایان نمایش می‌تواند بارها و بارها خودش را در نقش آقا یا خانم قوچی ببیند و این اتفاق، شاید خاصیتِ دوگانگی شخصیت و به تبع آن از دست دادن هویتی است که تیرش انسانِ امروز را در دنیای مدرن نشانه رفته است.

درخشش ایرج راد همیشگی است و این بار در دو نقش کارآگاه پلیس و روانپزشک ظاهر می‌شود که اگر با ظرافت به نقش توجه کنیم، می‌بینیم در هر دو ... دیدن ادامه ›› نقش یک ویژگی بارز است و آن تفتیش آقای اشمیت است.

حضور «میثم رازفر» در نقش «آقای اشمیت» بر هر گونه خلائی سرپوش می‌گذارد، آن چنان که تا پایان نمایش، مخاطب بارها از خود می‌پرسد که او آقای قوچی است که خودش فکر می‌کند یا آقای اشمیت ؟ همان شخصی که این نام به او تحمیل می‌شود.

چرا که خانم و آقای قوچی در حین نمایش مدام در حال اثبات هویت گمشده خود هستند و گویی حقیقت برایشان نیمه پُری است که در لیوان نیمه خالی آب مانده است.

«شهره رعایتی» در نقش همسر آقای قوچی است که از نیمه نمایش تماشاگر را در اینکه او قوچی است یا اشمیت معلق و سرگردان نگه می‌دارد.

نمایش «آقای اشمیت کیه؟» یک درام به شدت هویت محور و روانشناختی است که دوگانگی و تضاد شخصیتی انسان امروز را به خوبی بیان می‌کند.

کاراکتر آقای قوچی یا همان آقای اشمیت معضل انسان‌هایی است که در درون خود باردارِ شخصیت‌های گوناگونی هستند ، انسان‌هایی که خودشان را به دلایل ضعف شخصیتی باور ندارند و تلاش می‌کنند در نقش‌های دیگر ظاهر شوند و این اتفاق گاهی آنقدر پر رنگ و جدی است که از هویت واقعی خودشان فاصله می‌گیرند و حتی با لبخند و نگاهی نفرت انگیز از کنار خودِ حقیقی‌شان سبقت می‌گیرند.

سلیمی در مقام کارگردان که سال‌هاست پیشکسوت تئاتر است، میزانسن و حس و حرکت بازیگران را به قاعده رعایت کرده و لبخندی را که گاهی با دیالوگی ظریف بر لب تماشاگر می‌نشاند به هیچ وجه احساس طنز به محتوا و اجرا را نمی‌دهد.

در نگاه اول می‌شود دکور صحنه را میزی ساده دید اما حین اجرا همان میز ساده با کشوهای زیاد می‌تواند شبیه جعبه‌ای جادویی به نظر برسد که از هر کشوی آن حقیقت و هویتی گم شده به صورت پیچیده‌ای بیرون می‌آید و در نهایت کاراکتر جعلی را در خود می‌بلعد.

هر چند زمان نود دقیقه‌ای نمایش، شاید برای دقایقی از حوصله تماشاگر خارج باشد و این اطناب و طولانی شدن از یک منظر می‌تواند ایرادی ظریف بر کلیت کار باشد و از نگاهی دیگر می‌تواند نقطه قوتی باشد برای تحلیل تماشاگر از نمایش که هر دو مورد بی شک دلیلش وفاداری کارگردان به متن اصلی خواهد بود.

اما دیدن نمایش «آقای اشمیت کیه؟» تلنگری است برای جامعه مدرن امروز که در درون هر کس می‌توان چندین شخصیت دیگر پیدا کرد ، شخصیت‌هایی گاها با هویت‌های جعلی و از سر ناچاری و در پایان نمایش، مخاطب با این ذهنیت از سالن خارج خواهد شد که در خود چه کسی را بکشد، آقای قوچی یا آقای اشمیت؟؟

عاطفه ملایری
نرگس رضوی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت دکتر فریندخت زاهدی درباره نمایش آقای اشمیت کیه؟ به کارگردانی سهراب سلیمی:

"آقای اشمیت کیه؟" یا تئاتر واقعی چیه؟ ما کی هستیم؟
شاید آقا و خانم اشمیت من و شما باشیم که وجود حقیقی مان استحاله پیدا کرده. شاید همان خانم و آقای قوچی باشیم که در هزارتوی این جهانِ وَهم سر از سرزمین اشمیت درآورده ایم و با سرگشتگی به دنبال هویت انسانیِ تحقیرشده مان در عصر تکنولوژی و ارتباطات هستیم. شاید در پیِ فرّۀ ایزدی تک تکِ شاخ های مقدس قوچی مان را به گرو وانهاده ایم!
"آقای اشمیت کیه؟" نوشتۀ سباستین تیری با ترجمۀ شهلا حائری را استاد پیشکسوت سهراب سلیمی با تعهد به وظیفۀ خطیر هنر نمایش در هر جامعه ای، در خانۀ تئاتر به روی صحنه برده است. این نمایش که در آن چند شخصیت در برخوردی رویاگونه، گذشته، حال و آینده شان در فضایی معلق و بی انتها رها شده است، رویدادهایی را در پرتو بی زمانی و بی مکانی تجربه می کنند. این اثر نمایشی با وفاداری به اصل اندیش ورزیِ هنر نمایش از معدود اجراهایی است که امروزه شاید تعداد آنها را به سختی بتوان به شمار انگشتان یک دست پیدا کرد؛ اجرایی که انتخاب آن با هوشمندیِ هنرمندانۀ کارگردان و پایبندی به هنرِ اجرا و به امید هدفمندیِ این هنر در تلاقی با جامعه و در جهت هنجارمندی جامعه تدارک دیده شده، آن هم در دورانی که تئاتریکالیتۀ تمسخر صحنه های ما را فراگرفته است.
سؤال اینجاست ... دیدن ادامه ›› که آیا چنین اجراهایی می تواند زنگ خطری را برای از دست رفتنِ ماهیت اصلی هنر نمایش به صدا درآورد؟ یا گریزناپذیری صحنه ها از عدم امکان طرح مسائل جدی است؟ آیا جامعۀ ما هویتِ مقدسِ قوچِ تئاتر را به اشمیتِ بی هویتی تئاتر باخته است؟
آیا با توجه به یک سری از عوامل مؤثر بر این معضل، مانند مسائل اقتصادی، میان مایگیِ مزمن و بسیاری از عوامل دیگر، صحنه های ما به تمسخر انسان ایرانی برخاسته اند؟
آنچه را در صحنه های امروز شاهد هستیم، می توانیم به تمسخر تئاتریکال تعبیر کنیم. یعنی در اجتماعی از "صحنه-اجراگر" و "سالن-تماشاگر" به آنچه در زندگی ما افراد معمولیِ جامعه می گذرد می خندیم و با تمسخر به آن دسته از مسائل جدی که نیاز به دیالوگِ بین صحنۀ تئاتر و جامعه دارد اشارۀ استهزاءآمیز داریم.
آیا این نوع خنده و تمسخر را می توانیم با برداشت هایی مثل خندۀ نقادانه، خندۀ ناشی از ضعف یا خندۀ حاصل از زخم روان تعریف کنیم؟ و یا این خنده ناشی از نبودِ ظرفیت در ارتباط با مسائل زمان حال است، و شاید عدم ظرفیت برای چشم¬اندازی شفاف از آینده است؟
در دهۀ اخیر همواره به عنوان یک معلم تئاتر، نویسنده، پژوهشگر و تماشاگر پیگیر صحنه¬ها از آنچه با گرایش خنداندن بر صحنه¬های ما جاری است حیرت زده بوده ام، خنداندنی از نوع خندۀ اندوهناک.
همانطور که می دانیم، خنده در عین حال خنده بر هجو و تقلید خنده آور که شاخه ای صرفاً سرگرم-کننده از هنر نمایش است، همچنین جُنگ های نمایشیِ متأثر از فرهنگ تمسخر در برنامه های تلویزیونی، ما را در سراشیبی نپرداختن به تفکر و اندیشه قرار می دهد و تئاتریکالیتۀ تمسخر را جایگزین فرهیختگی تئاتریکال می کند.
آنچه در درجۀ اول از این فرهنگ تلویزیونی، برنامه های سرگرم کننده و استندآپ کمدی ها و البته جُک هایی که در گوشی ها رد و بدل می شود، جلب نظر می کند این است که ملّت کیست؟ در این جامعۀ چند قومیتی که هریک شاید برای هزاران سال در مناطق مختلف از طریق اقوام مهاجر به این آب و خاک آورده شده و به تدریج یک ملّت را شکل داده، چگونه می توان وجه اشتراک ملی بر اساس اصل یگانگی و وحدت ملی را تعریف کرد؟ چگونه می توان زبان هنر را که به عنوان عامل هویت یک ملّت می شناسند، وسیلۀ تفرقه و تمسخر مردمی که زیر سقف این آسمان حیات داشته و دارند قرار داد؟
من مطمئن نیستم تماشاگر از چه منظری با این صحنه ها ارتباط برقرار می کند. ارتباط احساسی، روانی، لذتی غریزی و آنی یا با جسم و جانشان و یا؟؟؟؟؟
آنچه در اجرای نمایش "آقای اشمیت کیه؟" جلب نظر می کند، توجه به این سرگشتگیِ هویتیِ ناشی از تن دادن به روزمره گی و فقدانِ رشدِ فرهنگِ مبتنی بر تفکر و اندیشه ورزی است.
با احترام به دغدغۀ هنرمندان فرهیخته ای که به بنیان های فکری و فرهنگی این جامعه می پردازند، لازم دانستم با یادداشتی به کارگردان پیشکسوت و متعهد تئاتر، آقای سهراب سلیمی به خاطر به صحنه بردن نمایش "آقای اشمیت کیه؟" تبریک گفته و آرزوی الگوبرداری از چنین هنرمندانی را توسط هنرمندان جوان داشته باشم.

فریندخت زاهدی



 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

09121484481