شیطان کیست؟
نماد بدی بودن شیطان چقدر منطقیست؟
چرا فرشته ای که بیش از تمام عمر آدمی خدای را عبادت کرده، اکنون مغضوب اوست؟
دشمن انسان بودن اون معلول چه علتیست؟
ما چقدر از واقعیات اسپرچو آلیتهی این داستان را میدانیم؟
و هزاران سوال دیگر که میلِ خالق این نمایشنامه به پاسخ دادن به حداقل بخشی از آنان،مشهودست
«رقص یک بیگانه روی نت های تحقیر» شاید دقیقترین کلماتِ هماهنگی که بتواند توصیف بصری-مفهومی این نمایشنامه را به دوش بکشند، اینانند، نه کلمه ای بیش، نه کلمه ای کاست، نه کلمه ای چپ، نه کلمه ای راست...
نمایشنامه ای که در وصف همزادپنداریِ بیننده و خوانندهاش میتوان گفت؛ با رقصش میرقصد، با تراژدی اش غمگین میشود و با کمدی اش متبسم و مشعوف میشود.
اما اگر ترکیبِ کلماتیِ دیگری بخواهد نوشته را توصیف کند، حتما میتوان به ترکیب «اولین عاشقِ ارسطوییِ طغیانگر» پناه برد.
عشقی که به گفتهی نویسنده، داستان را از نگاه «عین القضات همدانی» بررسی کرده و از نگاه حقیر به خوبی پردازش گردیده و داستانی عرفانی و فرا واقعی را به خوبی با لعاب واقع گرایی به انگاشت کشیده است.
فاکتور از برخی کاستی هایی که از نگاه سلیقهی حقیر مشهود گردیده، اما «تفاخر» دقیقترین حسیست که میتواند حس خواننده را وصف کند.
نقطه قوت نمایشنامه، شخصیت سازی و کاراکتولوژی منظم و جزئیات محور نویسنده و همینطور ایجاد گرهی از نوع تدریجی بوده که هر دو قوت، از حلقه های مفقودهی امروزهی نمایشنگاری ما میباشند.
نقطه ضعف نوشتار را نیز تاخیر در ایجاد گره عطفِ اصلی میتوان دانست که البته سعی خالق اثر در رفع این مشکل از طریق ایجاد شخصیت های کمدیستیکی چون «ماری و آنا» بعنوان حلقه های کمدی، قابل دیدن بوده که در نتیجه این تلاش، میتوان نمرهی برایند کلی این برآمدگی ها را «قابل قبول» اعطا کرد.
البته مراقبهی ویژه نویسنده برای خارج نشدن از قالب «کلاسیسم» و همزمان ایجاد طعمی کمدی و شیرین برای شخصیت های نامبرده را تحسین میکنم که همچنین میتوان از از دیگرنقاط قوت اثر دانست.
اما نکته ای که نظر حقیر را فراتر از حد مجموع میدارد؛ پیش بردن شاکله ی ظاهری و در حال وقوع اثر با تفکرات عرفانی و باطنی اثر بصورت پارالل (موازی) و با تقریب بسیار بالایی دقیق بوده که این نکته با کلمه ی «فراتر از انتظار» قابل وصف است.
در نهایت، در حیطه شناخت مکتب قلم خالق اثر، میتوان این نوشتار را «درام و مستقیم، با نظمی منطقی در مکتب رئالیسم» (حتی با جنبه های جادوئی آن) دانست، که وفاداری خالق اثر به نوع قلم و مکتب آن، بطور کلی در تمام نمایشنامه مشهود است.
البته اثر دارای جنبه هایی «سورئالی» از طریق وجود کاراکتری اینچنینی (SATAN) میباشد اما پردازش «رئالیسمی» و دراماتیکِ نویسنده به این شخصیت، همچنان باعث حفظ کلی قالب نوشتار شده است.
در جمعِ عرائض، معروضم که اثر از دیدگاه حقیر دارای نمرهی «قابل قبول» بوده که (البته به شرط کارگردانی در خورِ قلم) مخاطب دعوت به مشاهده اثر میشود.