در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش چشم‌هایی که مال توست
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 18:49:01
امکان خرید پایان یافته
۲۵ خرداد تا ۱۲ تیر ۱۳۹۲
۲۰:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان

مکان

دروس، خ یار محمدی، کوچه نامدار، پلاک ۵
تلفن:  ۲۲۵۶۱۹۵۶ - ۲۲۵۶۱۹۵۷
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چشم‌هایی که… مجموعه‌ای از چند مونولوگ‌ زنی ایرانی است که در آغاز وجهی روان‌پریشانه و اسکیزوفرنیک را به نمایش می‌‌گذارد. در همان دقایق آغازین نمایش با تأکید بر مراجعه‌ی زن به یک روان‌پزشک و بر اساس شواهدی که از رفتار نامتعارف او داریم (که مهم‌ترین نمودش حرف زدن او با خودش است) به ازهم گسیختگی روانی زن پی می‌بریم اما چرایی‌اش را به‌درستی درنمی‌یابیم یا به اشتباه به یک اختلال درون‌زاد بدون دخالت عوامل بیرونی نسبت می‌دهیم. حتی تا جایی که قضیه‌ی ترک شدن زن توسط همسرش بر ما آشکار نشده احتمال می‌دهیم چیزی مثل مرگ همسر علت اصلی اختلال فعلی زن باشد. حرف زدن زن با خودش تمهید اصلی متن برای توجیه مونولوگ‌گویی‌های طولانی اوست. به شکلی ذاتی مونولوگ‌‌گویی در زمانی بیش از یک ساعت آن‌ هم در یک چیدمان محدود تئاتری می‌تواند حسی از کسالت و خستگی را به تماشاگر منتقل کند اما ساختار و روند متن بهاره رهنما و شیوه‌ی اجرای او به‌خوبی این مشکل بالقوه را پس زده است. در متنی که اندوه و تنهایی و روزمرگی و خستگی بیداد می‌کند، او با چینش آگاهانه‌ی شوخی‌ها و قرار دادن فضاهای تنفس و با تغییر در پوشش و حال‌وهوای هر اپیزود از نمایش، از ملال و یکنواختی اجرا جلوگیری کرده است.

مانند بسیاری از متن‌هایی که جان‌مایه‌ی بطالت و تکرار دارند این نمایش هم در یک فرم دایره‌ای سیر می‌کند تا دور باطل یک زندگی غبارگرفته و رو به اضمحلال را ترسیم کند. نمایش با پخش ترانه‌ی هفته‌ی خاکستری با صدای جاودان و مؤثر فرهاد مهراد آغاز می‌شود و با همین ترانه به پایان می‌رسد. میان این رفت و برگشت، به شکلی نمادین هفته‌ای از زندگی زنی تنها و در آستانه‌ی ویرانی کامل را به تماشا می‌نشینیم. در هم‌خوانی همه‌جانبه‌ای با متن آن ترانه‌‌ی سترگ (شنبه روز بدی بود، روز بی‌حوصلگی…) بطالت و پوچی زندگی یک زن نمونه‌وار مدرن امروزی ایران در غیاب حضور جسمانی و معنوی مرد مرور می‌شود. هرچند تمرکز اصلی ... دیدن ادامه ›› قصه بر رهاشدگی زن و تنهایی و بی‌پناهی اوست اما از آن‌جا که پرش مداوم و تقطیع‌وار افکار از ویژگی‌های روان‌پریشی است در مونولوگ‌ها به نکته‌ها و مسائل پرشماری از وضعیت اجتماعی و فرهنگی اشاره می‌شود و گاه این اشاره‌ها چنان پررنگ است که قصه‌ی اصلی را موقتاً به سایه می‌برد.

متن چشم‌هایی… به‌شدت زنانه است اما به شکل معجزه‌آسایی از گزند یک‌جانبه‌نگری مرسوم نگره‌های فمینیستی رهایی جسته و به جای برساختن دوقطبی زن/ مرد و احیای معارضه‌ی بنیادین با جنس دیگر، صرفاً بیان‌گر دل‌تنگی‌ها و دل‌واپسی‌های زنی است که به دنبال روان‌ضربه‌ای عاطفی، شاخک‌های حسی‌اش حساسیتی زایدالوصف یافته‌اند و او هم بسیار جزئی‌نگرانه و دلخورانه کج و معوجی رفتارها و رخدادهای اجتماع را بازگو می‌کند. چشم‌هایی… برآمده از دریچه‌ی نگاهی زنانه است اما فمینیستی نیست. چون به انکار مرد برنمی‌خیزد و اتفاقاً سوک‌نامه‌ای در فقدان مردانگی و وفاداری است و داعیه‌های برابری‌طلبانه را هم دست‌کم در سطح بیان نمی‌کند. و مهم‌تر از این، لحن انتقادی‌اش را فارغ از جنسیت متوجه همه‌ی آدم‌های پادرهوای امروز می‌کند.

شاید مهم‌ترین ویژگی چشم‌ها… برای یک تماشاگر ایرانی، قرابت‌ و شباهت‌ چشم‌گیر و گاه تکان‌دهنده‌ی متن با حال و احوال خود اوست. در محدوده‌ی متن، با حدیث نفسی از ذهنی پریشان روبه‌روییم و در فرامتن هم نویسنده‌ی این مونولوگ‌ها (رهنما) داستان‌نویسی است که خود بازیگری توانا در حیطه‌ی تئاتر است. بی‌تردید این‌که بازیگر اجرایی چنین دشوار و پرحرف و نسبتاً طولانی، نویسنده‌ی متن هم باشد تأثیر مثبتی بر متن و اجرا خواهد داشت. نویسنده متن را با بهره‌گیری از پرونده‌های ذهنی خودش (از دیده‌ها تا شنیده‌ها) می‌نویسد و ویژگی‌ها و توانایی‌های خاص خودش در مقام بازیگر را چنان در اختیار می‌گیرد که یک نویسنده‌ی دیگر هرگز نمی‌تواند این‌چنین به آن‌ها نزدیک شود.

در تئاتر امروز میان‌کنش (interaction) با تماشاگر جایگاه و اهمیت قابل‌توجهی دارد و در اجرایی که من دیدم این میان‌کنش به شکلی مؤثر و به‌شدت کاربردی صورت گرفت. جایی که زن از مادر درگذشته‌اش سخن می‌گوید و می‌خواهد برایش شمع روشن کند ناگهان سالن نمایش روشن می‌شود و با این تمهید، گویی دیوار حایل میان خانه‌ی زن و فضای بیرون برداشته می‌شود. زن متوجه حضور تماشاگران می‌شود و آن‌ها را به مثابه آدم‌های گذری کوچه می‌بیند. او از آن‌ها آتشی برای روشن کردن شمعش طلب می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد برای آمرزش درگذشتگان دعا کنند. این کنش را نمی‌توان فاصله‌گذاری به معنای شکستن سد احساسی تماشاگر دانست بلکه برعکس، هر فاصله‌ای را از میان برمی‌دارد و تمام فضای سالن نمایش را به صحنة نمایش تبدیل می‌کند و این‌چنین اندوه متن را در جان تماشاگر می‌نشاند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چشمهایی که مال توست، نمایشی بود که از لابه لای شوخی هاش، خنده هاش، گریه هاش و تغییر حالت های ناگهانی و هنرمندانه بهاره رهنما، مستقیم با من صحبت کرد، راجع به زنی که چسبندگی هاش خواب هاش را هم مخدوش کرده بودند و درباره فضایی که چشم های همه ما عادت به دیدنش کرده اند.
از محل اجرا که خانه ای قدیمی و زیبا بود تا تنهایی بهاره روی صحنه و نزدیکی عریانی که با نغمه حس کردم، حداقل برای من تجربه ای به یاد ماندنی بود.
توصیه میکنم با تماشای این نمایش ساده ولی قدرتمند یک خاطره خوب برای خودتان ثبت کنید.
بازی بسیار پر انرژی و سرشار از احساس بانو رهنما با تکیه به متن خوب و جذاب نمایش تونست تجربه شیرینی رو هنگام بیرون اومدن از تماشاخانه برام جا بگذاره.

همچنین از آقای شاهین اسلامی و همکاران متشخصشون برای برپایی محیط مجلل و دلنواز تماشاخانه "باروک" که با نخستین شب این اجرا افتتاح شد سپاسگزارم.
چه اسم خوبی داره تماشاخانه شون :)
۲۶ خرداد ۱۳۹۲
از رفتار تماما غیر حرفه ای و نامناسب عوامل تماشاخانه باروکشدیدا تشکر میکنم....هرصندلی رو به دو نفر فروختن و طبعا فقط یک نفر از این دو نفر میتونه وارد سالن بشه!!! دریغ از یک معذرت خواهی خشک و خال...در این تماشاخانه چیزی به نام احترام به مراجعه کننده وجود ندارد!!! و اقای اسلامی فقط و فقط جلسه هستند و من تماشاکر باید یک ساعت بلاتکلیف با بلیط در پشت در بمانم!!!! ممنون از نسیم ادبی عزیز که مثل همیشه مهمان نوازی بود...اگر او نبود که.....
۱۳ تیر ۱۳۹۲
درود بر خانم رهنما نازنین،
چی بگویم از اجرای بی نظیر ایشان. چه حیف که روز یکی مانده به آخر به دیدار نمایش رفتم. باید این کار را چندین بار دید.
خدا قوتتان دهد و امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشید.
آنقدر طبیعی بازی می کنند که آدم با تمام گوشت و پوست خودش همه جریان را احساس می کند.

اما چه بگویم از بی نظمی باروک!!!
تلفنی بلیط را رزرو کردم و پول بلیط (شصت هزار تومان) را به حسابشان ریختم و زنگ زدم و شماره پیگیری ... دیدن ادامه ›› را دادم. رفتم آنجا و می گویند از بلیط خبری نیست. بعد یک ربع - بیست دقیقه دو تا بلیطمان را داده اند و هر کدام یک جای سالن! به یکی مان توی ردیف سی هزار تومانی پشت ستون و دیگری توی ردیف بیست هزار تومانی. اعتراض که کردم می گویند حالا حتماً باید کنار هم باشید؟ (من و مادرم)!!!
بعد با دلخوری صندلی دیگری باز هم پشت ستون و با دید بدتر اضافه کردند. بعد که دوباره اعتراض کردم بالاخره بعد از کلی پچ پچ کردن با هم و چپ چپ نگاه کردن جای مناسب به ما دادند.
کلی دختر بچه استخدام کرده اند که اصلاً مسئولیت پذیر نیستند و باعث دلخوری کسانی می شوند که با وجود مشکلات فراوان برای دیدن نمایشی ارزنده از دور و نزدیک می آیند آنجا و بعد با بی نظمی های فراوان آنجا روبرو می شوند.
۱۴ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید