در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال بهرنگ | درباره نمایش روایت های ساده ار زندگی روزمره
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 19:04:22
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دُدُتّا،چاهارتا! (*)
روایت های ساده از زندگی روزمره، تئاتری بود به واقع ساده، بی ادعا، بدون هیچ نقطه قوت آنچنانی تحسین برانگیز، اما دلنشین و تا حدی راضی کننده.
دُدُتّا،چاهارتا؛
تئاتری که شاید دیر ترین زمان اجرای ممکن رو داره (یک ربع به نه شب!) اصلا پسندیده نیست که با اینکه دو هفته از اجراش میگذره، با سی و پنج دقیقه تاخیر شروع بشه. شاید این مشکل اصلی ترین دلیل استقبال کم تماشاگران باشه. البته دور بودن محل اجرا و قیمت بالای بلیط رو هم به این اضافه کنید.
دُدُتّا،چاهارتا؛
نمایشنامه سیر داستانی پرکششی نداشت، به واقع روزمره بود. همونطور که از اسمش هم پیداست. مجموعه ای از چند روایت که به هم مربوطند و به موازات هم در حال روی دادن.
دُدُتّا،چاهارتا؛
طعم طنز کار شیرین بود، هرچند که طنز نبود، کمدی هم نبود، نمیدونم چی بود! اما دلپذیر بود.
دُدُتّا،چاهارتا؛
شریک کردن ... دیدن ادامه ›› تماشاگر در چند مورد توسط دو بازیگر، سعی در ملموس تر و واقعی تر جلوه دادن ماجرا داشت. و البته به طنز کار هم اضافه کرده بود. اما تئاتر رو از تئاتر بودن خودش خارج کرده بود و چیزی شده بود شبیه یک دور همی با مزه! اصلا خود نمایش هم چنین بود.
دُدُتّا،چاهارتا؛
بازی ها آنچنان تاثیرگذار نبود. اما این اصلا به معنای ضعیف بودن با بد بودنشون نیست، چون نمایشنامه در همین حد میتونست از بازیگرها بازی بگیره. شاید قصد هم همین بود که نقش و نوع بازی هر بازیگر شبیه به شخصیت و رفتار واقعیش باشه. علیرضا دری نقش اوستا رو خیلی بهتر از نقش کریم آقا بازی کرد. بازی بهراد خرازی خیلی غیر واقعی بود. انتظار بیشتری از رضای مجیدجان دلبندم داشتم!
دُدُتّا،چاهارتا؛
پرستو گلستانی رو اولین بار از سریال همسران به خاطر دارم (کمال و مهین رو که یادتونه؟). با اون حالت شیرین عقل و بازی دلنشین و دیالوگ معروف "خالخالی، خالخالی خالی نه، خاخالی تنها!" که هنوزم در ذهنم مونده. انگار نقشش در این تئاتر هم ادامه همون نقش بود! روان و دوست داشتنی، و خیلی نوستالوژیک.
دُدُتّا،چاهارتا؛
بازی امیر غفارمنش رو از وقتی کوچیک بودم دوست داشتم. یه لحن خیلی خودمونی و قابل لمس در بازیشه. قدرت بازیگریش هم در تئاتری که حدود 12 سال پیش دیده بودم (اولین تئاتری که دیدم) منو به تحسین واداشته بود. دیدن دوبارش جزو همون حس نوستالوژیک این تئاتر بود. نقش او هم انگار خود واقعیش بود. با همون رفتار و کلام شیرین.
دُدُتّا،چاهارتا؛
پخش قسمتی از داستان یا قسمتی از محتوای داستان در LCD ایده خوب و جالبی بود. خصوصا در قسمتهایی که روش زوم نمیشد و در خلال بازی ها پخش میشد. طراحی صحنه ساده بود و نورپردازی ضعیف. موسیقی زنده کار خیلی خوب بود، گروهی یک نفره که هم گیتار میزد، هم سازدهنی، هم در آخر با صدای گرمش خوند (و البته اسمش آکولاد بود نه بُمرانی!).
دُدُتّا،چاهارتا؛
در کل این تئاتر یجورایی هیچ چیز خاصی نداشت، اما جزء تئاترهای "حال خوب کن" بود. خصوصا که در جایی هم اجرا میشد (موزه زمان) که ساختمان قدیمی و حیاط باصفاش هم فوق العاده حال خوب کنه. برای این دوستان آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم کار بعدیشون رو جدی تر بگیرن و بیشتر روش کار کنن و وقت بذارن تا بجای اینکه چیزی شبیه پر شدن اوقات فراغت بازیگران و عوامل دیگر باشه، شکل حرفه ای تری رو به خودش بگیره و با استقبال بیشتری روبرو بشه.
-------------------
(*): تکه کلام پرستو گلستانی در این تئاتر.
آقای بهرنگ خان خیلی ممنون
خیلی ساده و روان و صمیمی نوشتین و جامع و مانع نقدتونو بیان کردین.
این "دُدُتّا،چاهارتا؛" هم جالب بود. باعث میشد هر از گاهی آدم یه نفسی تازه کنه و برای خوندنِ باقیِ متن انرژی بگیره.
از این خلاقیتتون هم ممنون.
۱۵ خرداد ۱۳۹۲
بسیار هم عالی، و بسیار هم ممنون از اطلاعاتِ کاملتون!
۱۷ خرداد ۱۳۹۲
تنها تئاتری که بعد از بیست دقیقه از سالن بیرون اومدم صد رحمت به کارهای گلریز و قهوه خونه زری خانم !
تاخیر در شروع کار ، فراموش کردن متن ها ،و...
۱۸ خرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید