راستش اول میخواستم بذارم تو نقد کاربران بعد گذاشتم اینجا نمیدونم جای درستش کجاست
من همین الان از تماشای این نمایش برگشتم
در اینکه واقعا تءاتر خوبی بود که شکی نیست
ولی من نیومدم این نمایش رو نقد کنم چون اولا تازه به دیدن تءاتر روی آوردم و ثانیا نقد های بسیار بسیار زیبا و موشکافانه ای در همین بخش وجود داره که حرفی رو برای گفتن نمیذاره!
برای منی که تازه وارد حساب میشم نمایش سنگینی بود. واقعا خیلی جاهاش رو نفهمیدم. توصیه میکنم به تازه وارد هایی مثل خودم که حداقل گزیده ای از نقد هارو بخونن و برن ببینن (البته نمیدونم چقد این کار درسته). البته نه این که چیزی نفهمیدما ولی اون چیزایی که فهمیدم مطمءنا خیلی چیز پیش پا افتاده ای بود که پیام نمایش حساب نمیشه! در بهترین حالت شاید بشه گفت دیالوگ نمایش!!
ولی به هر حال خیلی به فکر فرو رفتم و نتیجه ای نیافتم! شاید به خاطر این که قسمت هایی از داستان نمایش تفکر منو شدیدا به بن بست های چالش برانگیز یک سری مساءل حل نشده در ذهنم که الان جز خط قرمز من حساب میشه سوق داد. خلاصه سعی کنید اگه مثل من این چیزا براتون حل نشده است مثل عموم مردم فکر کنید
... دیدن ادامه ››
و نتیجه گیری کنید!
تنها چیزی که میتونه منو در این حالت دلگرم کنه اینه که به گفته خود آقای ساعتچیان (امیدوارم اشتباه نکرده باشم اسمشونو) خانم هما روستا (که به تازگی فوت شدند روحشان شاد یادشان گرامی) در سال ۸۳ مهمان این نمایش بودند. ینی اینکه حداقل این نمایش ۱۱ ساله داره میره روی پرده! این دو حالت داره. یکی اینکه عمده مردم پیام واقعی داستان رو متوجه نشدند و جامعه همچنان به تکرار همچین پیامی نیاز داره و دیگری اینکه عمده مردم فهمیدند پیام نمایش رو ولی نتونستن اونو عملی کنن تو زندگیشون که باعث شده دوباره بخوان براشون مرور بشه!
منم اول راهم و تقریبا بک گراند ذهنیم از تءاتر صفره! البته میدونم جای خوبی پا گذاشتم بالاخره منم یه کمبودی تو زندگیم حس کردم که اومدم اینجا! تا الان که دیدم نسبت به همه چی و از همه مهمتر زندگی یه دید کاملا مهندسی بوده ینی تک بعدی! دارم سعی میکنم اونو تعدیلش کنم!
من همیشه وارد سالن تءاتر که میشم سعی میکنم همه اتفاقات زندگی رو همون دم در بذارم که بتونم با تمرکز کامل و دیدی باز از نمایش استفاده کنم! ولی خوب پیش میاد دیگه!! بالاخره منم یه احساس نیازی کردم اومدم تو این عرصه وگرنه نه پول اضافی دارم نه وقت اضافی :D