"خانه . وا .داده"
خانه هست،آدمهای خانه هم هستند اونهم به کاملترین شکل ممکن:پدر،مادر،فرزندان وحتی پدربزرگ و مادر بزرگ ؛به زعم خودشون روابط خوب و کاملی با هم دارند اما ..................... اینان خانواده نیستند.
اینان خودشان هم نیستند. حتی در یک هم خانه نیستند و شاید هستند اما نمیخواهند که باشند.قانون خانواده بر آنان حکم میکند که خوب و خوشبخت باشید و آنها سعی میکنند، دست و پا میزنند، در حین بی فکری از احساسات اسفاده ابزاری میکنند بلکه خودرا به این باور برسانند اما اینها تا زمانی پیش میرود که تنها یکی به خود باوری برسد و با تامل به وجودیت خود پی ببرد . درروند خانواده ای گاهی میشود آینده ای را دگرگون کرد که حتی زمانی به بودن در آن لحظه فکر نمیکردیم انسانهایی دیده میشدند که میدانند مادر هستند و باید مهربان باشن ، پدر هستند و باید استوار باشند، پیر هستند اما باید پرنشاط و با امید باشند تا الگوی زنده نوه ها باشند .اما چه میشود، گاهی همه آنچه که باید باشد نیست
... دیدن ادامه ››
و نمیشود.
خانواد ه ای که برای بقای قانون خوشبختی در برابر جبر زندگی ،حتی خود را به فراموشی میسپارد و چشم میپوشد از همه کس و همه چیز. انسانهایی که فداکاری بلدند اما زمان استفاده از آن را نه . محبت میدانند اما چگونگی ابرازش را نه. خانواده ای دیدم که از ترس برهم خوردن نظام خانواده لباسها، رنگ موهای خود را یک شکل و یکرنگ کرده اند . اما هرکدام برای فاش نشدن احساسات درونی خود به قالبی بیرونی که در ظاهرمیدیدم پناه میبرند.
.
.
.
اولین بار که به دیدن کار محمد مساوات رفتم ،تحت تاثیر نام کارش قرار گرفتم "قصه ظهر جمعه" که برام یادآور کودکی و نوجوانی و کلی خاطره بازی بود.
اما این بار می دونستم قراره کار کارگردانی رو ببینم که ذهنش خلاقه ،بلده چه کنه و بر روی تک تک جزییات نمایشش کار کرده و بر اون مسلطه.
خسته نباشید به گروه