دیشب بالاخره این نمایش خوب رو دیدم.
با نظرات آقای حکیمی موافقم، میشه جور دیگهای هم دید این انسانهای منتظر و رهگذر رو
گوگو که یه جایی یه روزی اتفاقی براش افتاده که بر وفق مرادش نبوده و دقیقا از اون روز تصمیم میگیره عوض شه، و خیلی قاطعانه پای تصمیمش میمونه، تا جایی که حتی خودش هم فراموش میکنه قبلا چه ویژگیها و شخصیتی داشته، کاملا باورش شده که از دست خودش هیچ کاری برنمیاد، و فقط باید منتظر یه منجی باشه برای نجاتش، احساساتش همیشه بر عقلش غلبه داره، زود خسته میشه و به همون سرعت هم پشیمون میشه.
دیدی هم خیلی فرقی با اون نداره از لحاظ انتظار منجی رو کشیدن، منتظر بودن برای نجات از بیرون، تصمیمی برای تغییر، تفاوت این دونفر، به نظرم در ترس اونهاست، و به اعتقاد من ترس درونی دیدی بیشتر از گوگو هستش، چراکه گوگو پذیرفته که ازش کاری برنمیاد و این خودباختگی رو در رفتار و تصمیماتش میشه دید، بی هیچ پردهپوشی و لفافهای، ولی در مورد دیدی کمی فرق میکنه، دیدی میترسه که خودش رو منتظر صرف نشون بده و خودش رو صد درصد وابسته به منجی و خودباخته نشون بده، و خودش رو اغلب پشت پردهای از حرفهای بزرگتر و عقلپسندتر پنهان میکنه تا به نظر برسه که گودو رو تنها راه نجات نمیدونه و صرفا گودو رو یکی از راههای نجات میدونه، در حالیکه عمیقا خودش رو باخته.
پوتزو و لاکی، ظالم و مظلوم، ظالمی که از ظلمش لذت میبره و مظلومی که انگیزهای برای نجات از
... دیدن ادامه ››
ظلم نداره، چون ظالم باهاش کاری کرده که دیگه اعتماد بنفسی براش باقی نمونده که حتی به فکر خودش باشه، خودی در کار نیست، خود لاکی مساوی با اطاعته، یک مطیع صرف، که حتی با وجود اینکه وقتی فکر میکنه، بنظر آتیشی میاد که از زیر خاکستر شعله میکشه و غیرقابل مهاره، ولی حتی اون هم راه مهار خودش رو داره.
در مجموع دکور خیلی خیلی کمک کرد به اینکه تم ابزورد کار به تماشاگر القا بشه، بازیها خوب بود، صحنههایی که در نمایشنامه برای پسر نوشته شده تردید، بیشتر تعجب بود تا تردید، تردید زمین تا آسمون با تعجب فرق داره به نظرم!
ممنون از همه عوامل و خسته نباشید و درود