پیشاپیش 25 اسفند سالگرد تولد و روز بزرگداشت خداوند شعر و ادب سرزمینم، پروین اعتصامی را به دوستان و سروران گرامی تبریک و تهنیت عرض می کنم.
قبل از آنکه زندگی نامه ی بزرگ بانوی شعر و ادب سرزمین مان را بخوانید بد نیست بدانید پروین اعتصامی بر عکس عمر کوتاهی که داشت، عمر سرایش شعر وی بلند بوده است ، چگونه؟ پروین اعتصامی از 8 سالگی سرودن را آغاز می کند و در طول 27 سال اشعار نابی را می سراید شعرهایی که پروین در سنین کودکی سروده است بیشتر دارای محتوایی کودکانه، ساده و تخیلی بوده اند. یکی از شعرهای او در ۸ سالگی، مناظرهای بین « نخود و لوبیا » است:
نخودی گفت لوبیایی را
کز چه من گردم این چنین، تو دراز
گفت: ما هردو را بباید پخت
چارهای نیست، با زمانه بساز
یا شعری دیگر، مناظرهای بین «سیر و پیاز»
... دیدن ادامه ››
است:
سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چهقدر بدبویی
گفت:از عیب خویش بیخبری
زان ره، از خلق عیب میجویی
رخشندهٔ اعتصامی معروف به پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز - درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران) شاعر زن ایرانی است که از او با عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد میشود. پروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر ایرانی بود که در شکلگیری زندگی هنری پروین و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. پروین اعتصامی از پایهگذاران سبک شعر مناظرهای است و در زمان حیاتش مجموعهای از اشعار وی در قالبهایی مانند مناظره، مثنوی، قطعه و قصیده به چاپ رساند. او مدتی نیز در کتابخانهی دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود و بعد از آن قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در حرم فاطمه معصومه به خاک سپرده شد. به پاس زحمات فراوان پروین اعتصامی در زمینه شعر معاصر ایران و سبک شعر مناظرهای، روز بیست و پنجم اسفندماه (۱۶ مارس)، روز بزرگداشت پروین اعتصامی شاعر ایرانی نامگذاری شده است. ادامه تحصیلات پروین اعتصامی در هجده سالگی فارغالتحصیل شد. او در تمام دوران مدرسهاش دانش آموزی ممتاز بود البته قبل از ورود به مدرسه فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدر آموخت. او حتی میتوانست داستانهای مختلفی را به زبان انگلیسی بخواند او به دانستن علاقه داشت و سعی میکرد در حد توان خود از همهچیز آگاهی پیدا کند؛ به همین دلیل در مدرسه قبلیاش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس میکرد. سخرانی در جشن فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۰۳، جشن فارغالتحصیلی پروین در مدرسه برپا شد. او در آن جشن درباره بیسوادی و بیخبری زنان ایران حرف زد. اعتصامی در قسمتهایی ازاعلامیه «زن و تاریخ» گفته است: داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تعلیم و تربیت است. تعلیم و تربیت حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستقیذ نماید. پیداست برای مرمت خرابیهای گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، چه مشکلاتی درپیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک از این پرتگاهها عبور کند. اشک یتیم ، یکی از معروف ترین غزلیات پروین اعتصامی می باشد:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
تقدیم به جان بزرگش:
بعضــی از این شـــاعـران بـازیـگـرند
در رَجــز خــوانی کـه بس نـام آورند!!
شـعـرشـان از بــوی یونجـه پُـر شــده
حرف شان آری که خواب و خور شده
گاه شعری خالی از هـرگفته ای ست
حاصــلِ ذهنِ خمــوشِ خُفتـه ای ست
شعـــــرِ زیبـــــــای کـهـــن را قــاتـلنـد
ای عـجـــب...!! خنـیــاگــرانِ محفـلند
من شـنیدم خـود به گـوشِ خویشـتن
از بَد اندیشــانِ غـافل...، ایـن سخن:
«شعرِ کهنه شعرِ فرسوده چه سـود؟
شعر ما بشنو که باشـد این سـرود!»
شعــر هــا خواندند و معنـایی نداشت
ذره ای هـم شـور و غوغـایی نداشـت
ای فـــدایـت...، نـازنـیـن پـرویــنِ من
راه و رســــــــم تـو بــود...، آییـن مـن
حافــــظِ شعـرِ کـهـن...، غـوغـــا گرم
من به خاکت از ادب...، سر می برم
زَن بُدی...، امّـا به مــردان بَـر شـدی
تن به خاک و جان که بَـر دفتـر شدی
کــی بمیـــری...؟!! تو همـانا زَنده ای
آتشـی در ســینـه ها...، افکــنده ای
ای غــــــــزالِ چـابـکِ دنیــــــای دل
در مصـــافت...، آهــوان دیــدم خجــل
تـوســنِ شـعـر و ادب...، شـد رامِ تـو
تـا ابــــد جـــــاویــد مـــانـد...، نـامِ تـو
زُهره بارودَش به شادی می سرود:
« مُرده بودم ، گر که پروینم نبود »
ای خــــداونـدِ ادب...، بـا بـانـگ عـود
طــارقِ عاشـــق...، تـــو را دارد درود
طارق خراسانی