دو غزل: نخستین از سعدی و دوّمین از حافظ به پیروی از سعدی:
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد
... دیدن ادامه ››
تو مصلحت خویش ببرد از یادم
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم
مینماید که جفای فلک از دامن من
دست کوته نکند تا نکند بنیادم
ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل
جهد سودی نکند تن به قضا دردادم
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم
داوری نیست که از وی بستاند دادم
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد
عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی که من این جا زادم
........................................................
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
.....................................................
ملاحضه می شود که حافظ غزلی در همان وزن و بحر و فضای معنوی به پیروی از سعدی سروده و پیش از بحث و مقایسه، یک نکته را عرض می کنم. بکار بردن صنایعی مانند مراعات نظیر، تناسب و تلمیح در ارتباط بیتها در غزل از فوت و فنهایی ست که در ظاهر ممکن است ساده بنماید ولی بکار بردن بجا و درست این قطارهای معنی در ایجاد زیبایی و موسیقی کلام بسیار حائز اهمیت است و شایان توجه.
سعدی:
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک
حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم
حافظ:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
ملاحظه می شود که در غزل سعدی اشاره به دو عنصر از چهار عنصر اصلی(آب، خاک، باد، آتش) که قدما بر این عقیده بوده اند که جهان از آن چهار عنصر شکل گرفته است با نظیر قرار دادن مناسب خاک و باد و همچنین ارتباط خاک با دستگاه جهان و ایهام تناسب در واژه ی *خاک* و همچنین نظیر قرار دادن باد و هوای درون طبل تهی و همچنون ایهام زیبا در واژه ی *باد* یکی به معنی غرور و خودبینی که با صدای بلند طبل هم در ارتباط است و دیگری عنصر باد، چنان زیبایی اعجاز آمیزی آفریده شده که انسان را به شگفت وا می دارد.
در بیت حافظ علاوه بر اینکه ارتباط معنایی دو مصرع از هم دور است واژه های زلف،باد و ناز و بنیاد در نظیر معنایی ضعیف قرار گرفته و روی هم رفته برجسته نمی نماید.
سعدی:
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
حافظ:
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
ملاحظه می شود که مصرع سعدی در بیت حافظ کاملا تضمین شده و فضای معنوی بیت هم اینکه عاشق از جور معشوق روی نمی گرداند چرا؟ چون از آن روز که دربند اوست آزاد ست ولی در بیت سعدی که بیت نخستین غزل هم هست در همام گام اول از دربندی در بند معشوق سخن رانده شده و شطحیه ی آزادی و نکته ی مهمتر اینکه در مصرع بعد با نظیر معنایی زیبا خود را پادشاهی می داند که اسیر شده..به نظیر معنایی و ارتباط زیبای واژگان بیت سعدی دقت کنید:دربند، آزاد،پادشاه،اسیر چنان واژه و معنا و ارتباطشان درهم تنیده و زیباست که حد همینست ولی در بیت حافظ:جور،روی،دربند،آزاد..می بینیم که ارتباط معنایی واژگان بسیار ضعیفتر است.
سعدی:
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
حافظ:
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
به هنر تناسب سعدی دقت کنید علاوه بر ارتباط معنایی قوی که بین دو مصرع برقرار است به واجِ *آ* در واژه های: خیال، بالای، خلایق و آزاد دقت کنید. مصوّتی بلند که ناخوداگاه با خواندنش دهان کشیده می شود و راست قامتی سرو قد و بالای معشوق در برابر دیگر سروها نشان می دهد که خود جای بسی شگفتی دارد.
در بیت حافظ تناسب و ارتباط معنایی مصرع دوم با اول ضعیف ترست چرا که سرو با قد و بالای بلند تناسب بیشتری دارد تا رخِ همچون گُل.
در مجموع همانطور که خود سعدی گفته در شیوه ای که سعدی به اعتلا رسانده جز او دیگری را یارایِ بهتر ازو گفتن نیست چون حدِّ اوست و تقلیدِ صرف، افول بدنبال دارد.
بر حدیثِ من و حسنِ تو نیفزاید کس
حد همینست سخندانی و زیبایی را