من پنجره را دوست دارم
تنها پنجره است
که راز آبستن در دل آزادی و اسارت را می داند
پنجره قلب تمام دیوار های شهر است
نگاهم را به آسمان
به جویبارها
یا به هوا می برد
مشت مشت برایم خاطره می سازد
دریچه ای است که تو را برای من گواهی می کند
گواهش آسمان آبی
دانه های باران
یا شبهای پرستاره است
گاهی گواهش صدای جیرجیرک های زیر باغچه ی شهر است
او برای من بوی تو را می آورد.