در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش بین خودمان باشد...
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 10:08:01
امکان خرید پایان یافته
۱۳ آذر تا ۲۷ دی ۱۳۹۲
۱۷:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۱۰,۰۰۰ تومان

 کاری از گروه هنرهای اجرایی ویرگول 

تلفن تماس برای کسب اطلاعات بیشتر و رزرو بلیت: 09191130711

گزارش تصویری تیوال از نمایش بین خودمان باشد / عکاس: آزاده مشعشعی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش بین خودمان باشد / عکاس: آرزو بختیاری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری عوامل تئاتر بین خودمان باشد / عکاس: محمدرضا‌ بهشتیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› آغاز پیش فروش بلیت های نمایش «بین خودمان باشد» در تیوال

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، روبروی تالار وحدت، جنب تالار حافظ

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

صندلی 46 ! وسطهای راه آقای مسئول صندلی گفت نه خانوم تشریف ببرید ته این ردیف! و این یعنی جرقه ای در ذهن پراکنده ی من !!! مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری؟؟طولی نکشید که فهمیدم هنرمندای جوون بین خودمون باشه بین خودمون هم نشستن..شریعتی؟ آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هستند!!


پسری لاغر اندام با حنجره ای قدرتمند و تاثیر گذار ! خارج از حد متعارف صحبت می‌کنه..دریچه ی ذهن حسابگری داره .. متراژهایی رو بیش‌تر از اونی که هست، بزرگ توصیف می‌کنه و یا بیش از حد، کوچک‌نمایی و تحقیر می‌کنه.فقط متر میکرد..میشمرد..18- 54- 365...ولی افسوس که بی فایده فرسوده شدیم..


شروع قوی و پر استرس من کودکی—شمارش زخمهای روی بدن ...کندن زخمها.... به قول صادق هدایت بیشتر نواقص رو می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی ... دیدن ادامه ›› نمی کنیم.


تلفیق روزمرگی ، پسر بچه ای که دیگه داره بزرگ میشه، کم کم داره میفهمه تصورش از قرارهای عاشقانه کاملا" اشتباه بود و دیگه فقط به معنی ارضای جسم نیست.. فراتر از قوه ی درک این پسر شیرین و شیطونه مو فرفری ..شخصیت کاملا" متناسب با مونولوگ... با اون روحیه صمیمی، شاد ،بی غش .. صدای خنده ی حاضرین رو پر رنگ تر میشنوم..


تنبیه به سبک مدارس سالهای نه چندان دور کشوری با مردمی فوق باهوش و دولتمردانی نه چندان با هوش... بیان قوی و تاثیر گذار بازیگری که تنها یادمه متولد 1366 بود! با استفاده از اصول علم حرکت و تلفیق اخلاق وسیاست..آیینه رویان..ما را به رندی افسانه کردند..


مرگ همه ی آدم ها ...ترس.. بازی خانم نگین تبرا( چون بیشتر از 10 بار تکرار کردن اسمشون رو یادم موند :ی ) برای من مفهومش این بود که نیرویی که آدمها رو وادار به هر کاری میکنه ترس از مرگه... وحشت ...وقتی عقل میشه راهنمای عاطفه ...


ورود غیر منتظره با بازی زیبای آقایی که متاسفانه بازم اسمشون رو نمیدونم ولی به شدت ذهن من رو به یاد بابک حمیدیان می برد ،ای بخت سرکش تنگش به بر کش.. گه جام زر کش گه لعل دلخواه.. دیگه یلدا رفته..!همنام من بود و باز هم خنده ی چیز یعنی ... آره! کاملا روشن میکنه برام که تصور خوب و بد وجود نداره، چه بد و خوب ساخته ی ذهن شرطی خود ماست و این ساختارهای ذهنی نگفته ، تشکیل جامعه ای رو میده که ما توش زندگی میکنیم. به قول معروف بعضی موقع ها هر بلایی سرمون میاد حقمونه! بعضی موقع ها بیش از حد افراطکار و کوته بینم که از قوانینی که خود مون اراده کردیم پیروی میکنیم ، پس نیاز هست یه قدرت پراقتدار خارج از اراده ی ما قوانین شرطی ذهن ما رو عوض کنه و به زور عقاید خودش رو به ما تحمیل کنه...افکار جهان سومی تو جسم و روح تک تک ما داره رسوخ میکنه بدون این که خودمون بفهمیم.. روزگار افسرده ،بی لبخند و پراز اضطراب و دغدغه و دلواپسی ، کاملا" این موضوع رو اثبات میکنه که ما گلهای خندانیم .!!!!..فرزندان ایرانیم.!؟.هه..


کت واک چی میگه؟؟ عقاید نوکانتی از آن من ....شقایق نرماندی از آن تو... نقد بخشی از سنت ضد توسعه و بخشی دیگر که حامی توسعه اس..هویتی مجهول..عقل ما و روند اندیشیدن ما یک فرآیند تکاملی در بطن منظومه جامعه و سنت ها شکل می گیره حتی قادر نیست تا به حقیقت ابژه ها (اشیا و عینیات) پی ببره. قیمت ها، مدها، سنت ها، اخلاقیات اجتماعی،زبان، ساختار خانوادگی و... ناشی از یک روند تکاملی هستن .. البته باید یادآوری کنم جامعه مجهول و تقلیدی ما دیگه کت واک نیست و "بی یر واکه"!***


صحنه ای با بازی خانومی که اسمشون رو فراموش کردم کاملا" به نظر من فلسفه ی لویاتان توماس هابز رو بیان میکنه. چند شخصیتی ..بخشی از خصلت های آدمهای دیگه هر تیکه از وجودش رو تشکیل میده ..دیگه خودش نیست.. یه عالمه آدمهای دیگه اس...لویاتان یک غول افسانه‌ای از انجیل هست که خصلت آخرالزمانی (آپوکالیپتیک) داره و در واقع همون خصلت درونی و ذات واقعی ماست که خودمون ازش خبر داریم ولی بقیه از این خصوصیت ما به دلیل این که حتی جرات نمیکنیم راجع بهش حرف بزنیم بی خبرند.


و در آخر.. شام آخر.. میشه با نمادها و تصاویر و رازها انسان‌ها رو گیج و شگفت زده کرد. میشه تفسیرها و تحلیل‌های مختلف از هر موضوعی داشت...

خیلی طولانی شد…

بین خودمون باشه ها ...خسته نباشید.

و این جهان به لانه ماران مانند است
و این جهان پر از صدای پای مردمیست که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را میبافند
مردمانی که صادقانه دروغ می گویندو خالصانه به تو خیانت میکنند..
فروغ..
سپاس بیکران از حضورتان
احترام فراوان به دقت و توجه تان
۲۵ دی ۱۳۹۲
اضافه کنم مسئول صندلی مدیر تولید و اجرای نمایش بود.که بلیت هم می فروخت و بروشور هم میداد و صندلی هم جا بجا میکرد.
۲۵ دی ۱۳۹۲
آخی..من عذر میخوام. میدونم چقدر زحمت میکشید. چون اسمهارو نمیدونم بهم حق بدید برای رسوندن منظورم از هر واژه ای که میاد توی ذهنم استفاده کنم .

ولی آقای مسئول صندلی خدایی چرا جای من رو عوض کردید ؟ :ی
۲۵ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت مینا دامغانیان بر «بین خودمان باشد...»

میشه پرانتزی باشم برای نقطه ویرگولتون؟ (;

دسترسی به خصوصی ترین لحظاتمان کار ساده ای نیست. باید به لایه هایی نگاه کنیم که پنهانشان می کنیم. یعنی یادگرفتیم که پنهانشان کنیم. تحمل تنهایی برایمان سخت است و بیشتر تصمیماتمان در وهلۀ اول برای فرار از این تنهایی است. شاید ترس از ترس هایمان مارا به سمت این پنهان کردن سوق می دهد.

تجربۀ سهیم شدن خصوصی ترین ابعاد زندگی مان با دیگران، تجربۀ عجیبی است. بعد از اجرای کم نظیر «بین خودمان باشد» خواستم بیشتر از قبل خودم را بشناسم. از آن روز، مدام به خاطراتی فکر می کردم که برایم غم انگیزند یا پنهان کردنی. شروع به نوشتنشان کردم. نوشتن ترس ها، خوشی ها، زخم ها، آرزوها ... دیدن ادامه ›› و به طور کلی خصوصی ترین لحظه هایم. این اولین باری بود که تأثیر یک کار هنری را در زندگیِ هر روزم می دیدم.

«بین خودمان باشد»، بعد از وُیتسِک، تنها اجرایی است که دو بار به تماشا (و حضور در لحظه اش) نشستم. در نگاه هایی که بینمان رد و بدل می شد عمقی بود که هنوز قبل از خواب به یادم می آید و دلتنگم می کند.
بعد از اجرا به نونا (نیسی) گفتم: "دوست ندارم تموم بشه و برم..." شاید همان تجربۀ دیبا(خاتمی) بود برایم که نگران "رفتن ها و نیامدن ها" بود...
الآن که این ها را می نویسم، پوستر «بین خودمان باشد» روی دسک تاپ لپ تاپم است. احساس می کنم با هر بار دیدن این پوستر یادم می آید بیشتر باید بر خودم مراقبه کنم. اصلاً مگر مراقبه جز برای مراقبت کردن از خود است ؟

بین خودمان باشد ولی بعد از این اجرا فهمیدم، چطور یک کار هنری پس از تمام شدن در ما آغاز می شود.
من مینا دامغانیان - متولد 28 اردیبهشت 72- صادره از تهران
۲۱ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متن ضعیف، کارگردانی بی ربط
اجرای بســـــــــیار بد
متـــــــــــأسفم...
دوست عزیز کاش بیشتر توضیح میدادید که ضعف و بی ربطی در کجای کار بوده . و اجرای بد ؟!!
۲۱ دی ۱۳۹۲
از اینکه نظرتان را با ما به اشتراک گذاشتید ممنونیم.
۲۲ دی ۱۳۹۲
مریم محمدی گرامی
قصه های جدا از همی را در این کار شنیدم قرار بود صدای نسل جوان را بشنویم و قاعدتاً باید چند صدا می شنیدیم. ولی فقط انگار یک نفر بود که حرف می زد. گیرم با تکه کلامها و ادبیات های متفاوت؛ صدا یک صدا بود. یک صدای آشفته ی بی جان فقط. بی ریطی کارگردانی در این بود که فرمهای اجرایی هیچ ربطی به مونولوگها نداشتند. کلام حرف خودش را می زد و حرکت حرفی دیگر. و اجرای بد یعنی بازیگران بسیار ضعیف. بی انرژی، فن بیان بد، بدنهای کار نکرده و ...
۲۲ دی ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید