پسر وقتی به چهار راه رسید چراغ عابر قرمز شد...فقط به چراغ راهنما های اطراف انقلاب و ولیعصر اهمیت میداد.
نه اینکه جو زده بشه واسه ادم های اطرافش.فقط به خاطر اینکه ادم های کنار دستش هم با اون صبر میکردند و هیچکس گستاخی حرکت برای وقتی که چراغ قرمز بود رو نداشت.تنها دلیلش همین بود!
ولی معلوم نبود چرا این دفعه وقتی رسید به فلان چهار راه صبر کرد تا چراغ سبز بشه,اونم ساعت 3 بعدظهر!
شاید هنوز تو حس خوب کتاب {من هشتمین ان هفت نفر هستم}بود.که چند ساعت پیش تو فرهنگسرا خونده بود.البته نمیشه گفت حضور اون دختر رو نفهمید کنار دستش.شایدهم نا خود اگاه همین جوری ایستاده بود!
عادت نداشت یهویی زل بزنه توی صورت کسی یه خاطر همین هم اصلا نگاهش رو معطوف دختر نکرد.از اون چهار راه هایی 120 ثانیه ای بود که یکی از ارزو هاش برداشتن این مدل چهار راها هستش!
پسر که از کار خودش پشیمون شده بود برگشت یه نگاهی به تایمر بکنه چه قدر مونده چراغ سبز بشه(...59,58,57)
تو
... دیدن ادامه ››
همین یک لحظه هواس پرتی یه راننده ازکنارشون رد شد و یه چیز گفت,که اصلا نفهمید...
بلافاصله دید دختره برگشته و خیلی اروم و با یک خنده ریز یک فحش به راننده که هنوز داشت تو نگاهش اون دونفر رو تعقیب میکرد داد,فقط لب هاشو به طور واضحی باز و بسته میکرد که راننده بفهمه چی میگه!
راننده هیچ,هرکی نگاهش به باز و بسته کردن دهن دختر میوفتاد میفهمید چه چیزایی داره نثار طرف میکنه!...پسر که کپ کرده بود ازش پرسید مگه چی گفت؟
هیچی!گفت دسته اینم بگیر از خیابون ردش کن.
پسر به فاصله 2 ثانیه طوری که دختر حول ورش نداره گفت:خب اگه دوست داشته باشی میتونم این کار رو واسط بکنم!(اخه وقتی برگشته بود تا جوابشو بده دید از همون دختر های صورت گرده بدون ارایشه که یک روسری شبیه روسری ترکمن سرشه و موهاشو خیلی ساده داده عقب و اگه دقت میکردی میتونستی روی شونه های دختر یا از پشت موهای طلایییش رو ببینی)
دختر هم 2 ثانیه فکر لازم داشت تا دستشو بیاره جلو,بدون هیچ حرفی...
و الان فقط خدا میدونه که چه اتفاق های قشنگی قرار واسه این دوتا رقم بخوره.