آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟
نگاه نویسنده/کارگردان نمایش "آخرین نامه" برای تولید فضای مفرح،بسیار تبعیض آمیز و قابل نقد است.
بازتولید کلیشه های رفتاری،گویشی/لهجه ای که روزانه تحت عنوان جک و پیام کوتاه بین مردم ردو بدل می شود برای ایجاد انفجار خنده در سالن بسیار نامحترم است. نویسنده 3رزمنده از سه منطقه مختلف کشور شمال،کردستان و تهران را انتخاب کرده. نحوه شخصیت پردازی کاملا دلالت بر تقویت نگاه ارزشگذارانه به مرکزگرایی و حفظ حرمت زبان/لهجه ی پرستیژ فرض شده است. این اتفاق احتمالا برای این رخ داده که تعداد بیشتری از تماشاگران بخندند و برد انتقال پیام نمایش وسعت یابد!!!
به عنوان کسی که تهران زادگاه و شهر دوست داشتنی ابدی اش هست، از برخورد نمایشنامه نویس به خصوص با شخصیت شمالی بسیار دلخور شدم.تهرانی بودن نه افتخار است و نه بی افتخاری! برخورد های سنترالیستی باعث ارزشگذاری های اشتباه و خطرناکی می شود..وظیفه ی اهل اندیشمند تاتر مبارزه با این نگاه است نه دامن زدن به آن تحت هر هدف و انگیزه ای. این رزمنده نوجوان 15ساله در واقعیت از سراسر این مرز و بوم آمده است .مخالفتی با انتخاب یک هنرمند در خلق شخصیت هایش با هر پیشینه ی زبانی و بومی و هویتی نیست در اینجا انتقاد به ایجاد مناسباتی است که مردم عامی( و نه احتمالا اهالی فرهیخته تاتر)آنرا دستمایه تمسخر و شوخی های روزمره سخیفانه قرار می دهند.
***
طراحی صحنه نمایش با به کارگیری کاسه های فلزی بزرگ(استامبولی بنایی) نمونه بسیار کارکردی در انسجام متن و اجرا است. این ظروف علاوه بر
... دیدن ادامه ››
کاربردشان به عنوان ادوات دیدبانی و بی سیم و سنگر و شستشو و...نشان دهنده(نماد) جایگاه و موقعیت روحی و معنوی و منزلت هر نقش هم هستند. -فرمانده همیشه بر بالای استامبولی های به دهانه خوابیده روی زمین راه می رود.جایگاه فرادستی و به ظاهر بی حصاری دارد اما در محدوده همان دایره ته بیروی ظرف قرار می گیرد . شیفته اعمال قدرت ابلهانه و محدود خودش است. سواد ندارد.پنهان کار است و زمینی است. انگیزه آمدنش به فضای جنگی دلیلی در واقع ضدزنگرایانه است. می گوید از دست زن و خانواده اش به کوه زده است. ((این شوخی زشت مردسالارنه به نوعی نقل مجلس خنده هر محفلی از جمله بسیاری از نمایش ها شده است و نیاز به آسیب شناسی دارد.)) -سرباز شمالی در مقابل فرمانده در ته استامبولی ها راه میرود جایگاه فرودست دارد و محدود در دایره و دیوار آن ظرف است. ضعیف و ترسو شخصیت پردازی شده .به اجبار خدمت سربازی در آنجا حضور دارد.بی سواد است.نامزد دارد. نوجوان 15ساله از تهران است. لهجه ندارد.از بین استامبولی ها حرکت می کند یعنی جایگاه اش فراتر از فراز و فرودها است. در محدوده ها و دایره ها و حصارها جای نمی گیرد.. ریاکار نیست.با اختیار خودش آنجاست. خواهر احتمالا بزرگتر از خودش منتظر اجازه برای ازدواج کردن از او است . یک جوری خصوصیات انسانی ندارد.ظرف پذیر نیست. این رویکرد طراحی(و نه متن) با خوانش عرفانی در مورد شخصیت نوجوان قهرمان ما بسیار هماهنگ است.
+
به نظر می رسد کارگردان نمایش با نگاه تبعیض آمیز لهجه را هم از حشویات مادی برای قهرمان 15ساله اش می داند و سواد و شجاعت و بی غل و قشی را صرفا برای او طراحی کرده .آن دوی دیگر مستوجب مورد تمسخر قرار گرفتن!
***
مدیر کل هنرهای نمایشی اعلام کرده :"آخرین نامه" نمونه ای مناسب در عرصه تئاتر مقاومت(جنگ) است."
طبیعی است که این نمایش تابویی را نشکسته است و در چارچوب مواضع همیشگی این بار با لحن کمی متفاوت تر و مطایبه آمیز و حرفه ای به تکرار روایت ها مسلط و پذیرفته شده از جنگ پرداخته است. تقدیر و زنده کردن یاد انسان های خالصی که برای نجات دیگران(ما زنده گان) جان خود را داوطلبانه از دست داده اند بسیار ارجمند است. اما وقتی توی سالن در کنار انفجار خنده های تماشاچی ها و گاهی تک لبخند های خودم به این فکر می کردم که اگر چنانچه هدف نمایش قرایت متفاوت تقدس زدا از جنگ بود(به فرض محال اخذ مجوز ) باز هم اجازه می داشت با چنین استراتژی از مردم خنده بگیرد؟ خیلی ها که روی مین نرفتند اما در آن برحه زمانی دست کم تصمیم اش را داشتند .....بعد جنگ تمام می شود آنها به شهرها برمی گردند به تجارت روی می آورند، مدیر می شوند ،مهاجرت می کنند،در آسایشگاهها بستری می شوند، حتی توی خیابان می آیند و به روی شهروندان دیگر چماق و اسلحه می کشند و....خیلی از این داستانها منتظر شنیده شدن است...اگر 15ساله ی ما در نمایش زنده می ماند و به شهر بر می گشت حالا چگونه فکر می کرد؟تاتر امروز تشنه شنیدن این حکایت ها هم هست!!
++
افسوس که شیرینی یک اجرا با طراحی و بازی های دل انگیز با نگاه تبعیض آمیز خالق اش تلخ شد