سلام
بعد از عامدانه، عاشقانه، قاتلانه که در تالار شمس تماشا کردم، این دومین کاری بود که از خانم بیان میدیدم. هر دو نمایش به اعتقاد من بینظیر و متعهد ترین تئاترهایی بودند که تا به حال دیده ام و به شدت تحت تأثیرم قرار دادند. یادم نمیآید پای هیچ نمایشی اینقدر اشک ریخته باشم که امشب پای هتلی ها ریخته ام و حتی الآن باز با یادآوریش اشک در چشمانم حلقه میزند و بغض گلویم را میگیرد. نمایشی که هم عاقلانه میخنداند و هم عاقلانه میگریاند و این همان چیزیست که تئاتر باید باشد. خنده دارترین صحنه اش برای من شاید جایی بود که امید به اشتباه شیشه ی مشروب را سر کشید و گریه دارترین صحنه شاید نواری که پدر برای نگین ضبط میکند.
من عاشقانه آقای آذرنگ را دوست دارم و خوشحالم که خودشان این نقش را بازی کردند. خطاب به این گروه دوست داشتنی میخواهم بگویم که خیلی بدجوری خوب بودید! صمیمانه از شما سپاسگزارم و به شما خدا قوت میگویم.
پ. ن. اولین باری بود که تمرین یک نمایش و آخرین اجرایش را دیدم.