در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش گربه جان
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:46:16
امکان خرید پایان یافته
۲۶ اردیبهشت تا ۲۲ خرداد
۲۰:۱۵  |  ۱ ساعت
بها: ۱۴۰,۰۰۰ تومان
+ ۱۰% مالیات ارزش‌افزوده
نمایش «گربه جان» اقتباسی از داستان «گربه» اثر هوشنگ مرادی کرمانی از مجموعه داستان‌های قصه‌های مجید است. نمایش از جایی آغاز می‌گردد که سال‌ها گذشته و مجید مرد بزرگی شده و همه چیز برایش تغییر کرده. تلاقی حال و گذشته شخصیت مجید، بنای اصلی نمایش «گربه جان» را شکل داده است.

یادداشت نویسنده، طراح و کارگردان (حسن علیکرمی):
نمایشنامه «گربه جان» با نظارت و مشاوره مستقیم استاد هوشنگ مرادی کرمانی شکل گرفته است.
آشنایی نزدیک من با استاد هوشنگ مرادی کرمانی، بر حسب اتفاق و در یک فضای کاملا غیر فرهنگی هنری (در یک درمانگاه که برای دوا و درمان رفته بودیم) یک سال پیش از شروع کرونا، شروع شد.
از سال ۱۳۶۵ تاکنون تمامی کارهایم، یا نوشته‌های خودم بود و یا آثار ترجمه‌ای را به روی صحنه بردم اما خیلی علاقه‌مند بودم تجربه نگارش نمایشنامه‌ی اقتباسی را هم داشته باشم، از بین داستان‌های خارجی، پینوکیو (کارلو کلودی)، همه می‌میرند (سیمون دوبوار)، لایم‌لایت (چارلی‌چاپلین)، شنل (نیکلای گوگول و چند داستان دیگر را دوست داشتم و از بین ایرانی‌ها، دوست داشتم از روی داستان‌های هوشنگ مرادی‌کرمانی اقتباس کنم و آن‌ها را به نمایشنامه تبدیل کنم و به روی صحنه ببرم. چنین فکری در ذهنم بود که در حین نگارش نمایشنامه جدیدم بعد از نمایش «مهاجران» با استاد هوشنگ مرادی کرمانی آشنایی نزدیکی ایجاد شد و نمایشنامه «کلاه‌ها» را نوشتم و تا آمدیم آن را به روی صحنه ببریم، کرونا زمین‌گیرمان کرد و کار ما هم مثل دیگران، نیمه‌کاره باقی ماند. این حس به روی صحنه بردن نمایشی بر اساس داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی در وجود من و استاد زنده بود تا اینکه بالاخره سال پیش موقعیتی را مهیا کردم که دوباره با اجازه و نظارت ایشان، نوشتن نمایشنامه و اقتباس جدیدی از آثارشان را شروع کنم. قصد داشتم سه داستان کوتاه از «مجموعه قصه‌های مجید» را در یک نمایش سه‌اپیزودی اقتباس کنم. با داستان کوتاه «گربه» شروع کردم اما این داستان در مرحله اقتباس و دراماتیزه شدن، آنقدر شاخ و برگ گرفت که به دو داستان دیگر نرسید و از همین داستان کوتاه گربه، یک نمایشنامه مستقل خلق شد که با کلی تلاش، زحمت، تمرین، ممارست و مشکلات عدیده در حوزه تئاتر، از ۲۶ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ در مجموعه تئاترشهر (سالن سایه) با یک دنیا عشق به روی صحنه می‌بریم.
امیدوارم در اجرای دومین اقتباسم از آثار استاد هوشنگ مرادی کرمانی سربلند باشیم.

- بر اساس داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی (گربه از مجموعه قصه‌های مجید)


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۷ سال خودداری نمایید.

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

ویدیوها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تو لا به لای افکار هرز و بی حاصل‌ام، گرفتار بودم، تا اینکه گوشی‌ام رو برداشتم و رفتم سراغ اینستاگرام تا هرزگردی کنم، رسیدم به استوری نمایش گربه جان کار دوستم حسن علیکرمی، طبق عادت و روال، لایک و یه خدا قوت برای حسن جان نوشتم و در ادامه کار کشید به محبت و مهمان نوازی حسن جان و در نهایت سر از تئاتر شهر درآوردم و بعد از کلی مشقت یه جای پارک پیدا کردم، الهی به امید تو، راه افتادم، تقریباً یه دور قمری زدم تا راه ورود به مجموعه رو پیدا کنم، نمیدونم شهرداری داره چیکار میکنه ولی خوب میدونم که ... بی خیال، تو لابی سالن سایه‌ی مجموعه تئاتر شهر چشمم به جمال علی یداللهی روشن شد. یکی از دوستان تاثیرگذار من در حوزه نمایش‌های آئینی و سنتی. بعد از کلی حال و احوال پرسی، اعلام کردن بفرمایید داخل سالن. قصه با کلی غصه شروع شد. قصه بو داشت، بوی کوچه پس کوچه‌های جنوب شهر رو می‌داد. اون بو رو هیچ وقت دوست نداشتم، مخصوصاً غروب‌هاش که بوی تایر سوخته هم قاطی‌اش می‌شد. قصه‌اش پر از گرما بود، بوی تابستون می‌داد، بوی کوچه‌های خاکی، ساختمان‌های دو و نیم طبقه عموماً با نمای سنگ سفید. قصه بوی مادرم رو می‌داد و یه کوچولو «یایا». «یایا» اسم مستعار یکی از عمه‌های من که عاشق گربه بود. آدماش کهنه بودن از جنس خود من، قصه، بوی سعید رو می‌داد تو سریال دایی جان ناپلئون. قصه بوی مجید رو می‌داد تو قصه‌های مجید و بی بی. عطر بی بی همه جا پیچیده بود. قصه، قصه‌ی مجید و گربه بود. یه نفسی چاق کردم و داشتم اون لالوها دنبال خودم می‌گشتم، یه لحظه بوی داریوش مختاری به مشامم رسید و یک سری دیالوگ‌ها توی سرم سُر می‌خورد. از نوشته‌های سلطان زندگیم علیرضا نادری نجف آبادی. اسم متن یادم نیست ولی خوب یادمه که داریوش مختاری توش بازی می‌کرد. این بندک نجار که در صنعت درودگری چنان چابک‌دست است که جان به قالب چوب دهد، او که تیشه و اندیشه در دست او آفرین کنند می‌بایست هر آنچه چوب در دکان خویش دارد، بدرد و تکه تکه کند. نخست تکه‌های درشت‌تر و بعد ریزتر رو ریزتر تا آنکه نباشد، از آن ریزتر. بگذریم، بوها نمی‌گذاشتند نفس بکشم، دوست داشتم میون اون همه بو فقط با بو و عطر بی بی زندگی کنم. عاشقانه‌ترین بوی قصه‌ی حسن به نظر من بی بی بود. اگه دوست دارین بوی دهه‌ی شصت به مشامتون برسه، اگه دوست دارین صدای دلنشین بی بی رو زندگی کنید، نمایش گربه جان حسن علیکرمی رو بو کنید.
(رامین کحال‌زاده)
امیر مسعود، بهاره مکرم و محمد فروزنده این را خواندند
حسن علیکرمی و صدرا توحیدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من دوست نداشتم
عالی درجه یک پیشنهاد میکنم ببینید حتما کارو
از دست ندید
زود دیر میشه
نوستالژی قصه های مجید
شیرین زیبا خاطره بازی گذشته های دور
بنده با این نمایش از چهارراه ولیصعر تئاتر شهر
پرواز کردم به قدیما
ممنون از تیم خوب گروه نقش خیال الخصوص استاد علیکرمی