بهش میگی: "آروم باش عزیزم، توی زندگی هرکس ممکنه پیش بیاد!"
نگاه میکنه و میون اشک و بغض میگه:" چطوری آروم باشم؟ آره حرف زدن آسونه، راحت می شه گفت: فراموش کن،غصه نخور! تو که نکشیدی نمی دونی چی میگم! کاش هیچ وقت برای هیچ کس پیش نیاد..."
و تو فکر میکنی اون موقع که این اتفاق برای خودت افتاده بود در چه حالی بودی؟ و نگاه میکنی به کسی که حالا توو موقعیت توئه اون زماناست و بهت میگه:" نمی فهمی دارم راجع به چی حرف میزنم..."
توی سکوت زل میزنی بهش و بعد لب باز میکنی که:" آره عزیزم، تو راست میگی، من نمی دونم دارم راجع به چی صحبت میکنم..."
از: خود